سید جلال دهقانی فیروزآبادی
دوره 8، شماره 20 ، تیر 1385، ، صفحه 7-23
چکیده
از زمان تأسیس جمهوری اسلامی ایران در سال 7531،موضوع افغانستان یکی از مسائل و موارد مهم سیاست خارجی آن بوده است.با این همه،جایگاه و اهمیت این کشور در سیاست خارجی ایران یکسان نبوده است.بلکه با توجه به تحولات داخلی افغانستان، منطقهای و بین المللی دستخوش تغییر شده است.به گونهای که در برخی مواقع به علت بروز بحرانهای شدید و عمیق در این ...
بیشتر
از زمان تأسیس جمهوری اسلامی ایران در سال 7531،موضوع افغانستان یکی از مسائل و موارد مهم سیاست خارجی آن بوده است.با این همه،جایگاه و اهمیت این کشور در سیاست خارجی ایران یکسان نبوده است.بلکه با توجه به تحولات داخلی افغانستان، منطقهای و بین المللی دستخوش تغییر شده است.به گونهای که در برخی مواقع به علت بروز بحرانهای شدید و عمیق در این سه سطح،افغانستان به صورت مهمترین موضوع و معضل سیاست خارجی ایران درآمده است.تهاجم نیروهای ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا به افغانستان و سپس سقوط طالبان در دسامبر 1002،یکی از آن موارد و مقاطع تاریخی است. اگرچه این رخداد،«بحران سیاست خارجی»برای جمهوری اسلامی به شمار نمیرود،اما بحرانی منطقهای و بین المللی در محیط امنیتی پیرامونی آن پدید آورده و امنیت و منافع ملی ایران را شدیدا تحت تأثیر قرار داده است. در این مقاله تلاش میشود،چرایی،چگونگی و رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این بحران تجزیه و تحلیل شود.زیرا انتظار میرفت ایران به عنوان یکی از بازیگران تأثیرگذار در افغانستان نقش فعال و سازندهای در فرایند یاد شده ایفا کند؛نقشی که مستلزم سیاست خارجی کنشمند یا حد اقل کنشگر از سوی ایران باشد.بدین منظور،اهداف، جهتگیری و رفتار سیاست خارجی ایران در سه مقطع قبل از جنگ،مرحلهی عملیات نظامی و دورهی سازندگی،بررسی و واکاری میشود.هدف اصلی،تبیین عوامل تعیینکنندهی سیاست خارجی ایران و عناصر تشکیلدهنده به رفتار آن در بحران افغانستان است.
سید جلال دهقانی فیروزآبادی
دوره 5، شماره 8 ، تیر 1382، ، صفحه 73-117
چکیده
منازعه،همزاد زندگی اجتماعی انسان بوده است و نوع خشونتآمیز آن،یعنی جنگ، همواره جنگ یکی از نگرانیهای وی برای ادامه حیات به شمار میرود.بنابراین،تلاشهای نظری بسیاری توسط بشر برای توضیح منظم و قانونمند این پدیدهء اجتماعی صورت گرفته که حاصل آن پردازش نظریههای مختلف در زمینهء جنگ و صلح و مناقشه و همکاری در روابط بینالملل میباشد.هریک ...
بیشتر
منازعه،همزاد زندگی اجتماعی انسان بوده است و نوع خشونتآمیز آن،یعنی جنگ، همواره جنگ یکی از نگرانیهای وی برای ادامه حیات به شمار میرود.بنابراین،تلاشهای نظری بسیاری توسط بشر برای توضیح منظم و قانونمند این پدیدهء اجتماعی صورت گرفته که حاصل آن پردازش نظریههای مختلف در زمینهء جنگ و صلح و مناقشه و همکاری در روابط بینالملل میباشد.هریک از اینرویکردهای نظری براساس مفروضهها و اصول خود،تفاسیر و قرائتهای مختلفی از این دو پدیده ارائه میدهند. در این نوشتار،سعی میشود با توضیح و تشریح نظریههای مختلف منازعه و همکاری یا به عبارت دیگر،جنگ و صلح،فرآیند تحول در سیر نظریهپردازی در این حوزه واکاوی و تبیین گردد.در چارچوب سطوح تحلیل سهگانه در روابط بینالملل، نشان داده خواهد شد که نظریههای منازعه و همکاری از سطح تحلیل خرد فردی به سوی سطح تحلیل کلان تحول و تغییر یافتهاند.در این میان،تحولات و دگرگونیهای عینی در عرصه بینالمللی نقش بسزایی در این تکامل نظری داشته است.