126 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
مقدمه:
مذاهب اسلامی با آنکه در بسیاری از اصول و احکام و قوانین با یکدیگر وحدت نظر دارند ،
در برخی از مسایل جزیی دیدگاه یکسانی ند ارند .مساله "مانعیت کفر از میراث " از مسائل
اختلافی در میان آنان است . مذاهب اسلامی فی الجمله اذعان دارند اگر مسلمانی بمیرد و
ورثه ای کافر و مسلمان داشته باشد ، ورثه کافر از وی ارث نخواه ند برد ، زیرا کفر مانع میراث
است. آنان در عکس ا ین مس أله که اگر کافری بمیرد و وارث کافر و مسلمانی داشته باشد ،
دیدگاه مشترکی ندارند . برخی مع تقدند که مسلمان از کافر ارث می برد و پاره ای از آنها این
اعتقاد را ندارند.
قبل از طرح آرای فقهای مسلمان در این مس أله در ابتدا ض روری است تعریفی از کفر
ارائه و پس از تبیین اقسام کافر ، محل بحث خود را معلوم نماییم.
گفتار اول معناشناختی کفر در لغت
کفر واژه ای عربی است . با مراجعه به فرهنگ های لغات عربی روشن می شود که کفر به
معنای بی ایمانی، انکار نمودن، ناسپاسی و پوشاندن و مخفی ساختن اس ت(جوهری/ 1407 /ماده
کفر؛ فراهیدی / 1409 /ماده کفر ؛عسکری/ 1412 /ص 452 ؛ابن منظور / 1405 /ماده کفر ). به شب،
دریا، سرزمین پهناور، رودخانه بزرگ ،ابرتاریک، کشاورز و زره، کافر گفته میشود، زیرا هریک
به شکلی چیزی را می پوشانند و مخفی می نمایند (فیروز آبادی /بی تا /ماده کفر )و علّت
نامگذاری کفّاره، آن است که گناه، اشتباه و قسم ر ا پوشانیده و آن را محو
میکند(فراهیدی/ 1409 /ماده کفر ). باتوجه به نظریات لغت شناسان، معلوم می گردد که کافرکسی
است که حقیقتی را می داند ولی نمی خواهد بدان معتقد و پایبند باشد، از این رو ، سعی در
انکار نمودن و مخفی ساختن آن دارد.
گفتار دوم معناشناختی کفر در اصطلاح دانشمندان
معجم نویسان فقه ، کفر را در مصطلح فق هی تعریف نموده اند. دکتر فتح الله می نویسد : کافر
کسی است که منکرِ خدا و یا مشکوک به وجود وی و یا وحدانیت خداوند و یا منکر و
مشکوک به نبوت پیامبر اسلام (ص) و یا معاد و یا منکرِ ضرورتی از ضروریات دین ، م انند
.(343 : واجب بودن نماز و حرام بودن خمر باشد(فتح الله/ 1415
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 127
گفته است : کفر، تکذیب نمودن پیام بر (ص) در آن ام ری است که ضرورتاً « قلعجی »
در این مورد می نویسد : کافر فردی « سعدی » 383 ) و : جزء دین اسلام است (قلعجی/ 1408
است که به وحدانیت خدا یا نبو ت پیام بر (ص) یا شریعت و یا هرس ه آنها ایمان نداشته باشد .
[نیز] کافر، کسی است که ضرورت شرعی دین اسلام را که معلوم است، انکار
.(321 : نماید(سعدی/ 1408
بیشتر فقیهان متقدم، معنای اصطلاحی کفر را تلقّی به قبول نموده، به سراغ آثار و احکام آن
رفتهاند. عدهای از فقها نیز این گونه به تعریف کفر پرداخته اند: کفر، آن چیزی است که معتقدِ به
815 ؛ علامه : آن را، از اسم و رسمِ مسلمانی اخراج نماید (محقق حلی / 1409 /ج 4
.(18 : 343 ؛ محقق نراقی/ 1413 /ج 19 : حلی/ 1413 /ج 3
میگویند: کفر عبارت است از تصد یق نکردن « ابن میثم » و « قاضیایجی » ،« فاضل مقداد »
پیامبر (ص) در برخی از اموری که معلوم شده از جانب رسول خدا (ص) به ما رسیده
.(148 : 171 ؛ رضوانی/ 1384 /ج 1 : است(بحرانی/ 1406
میگوید: کافر، کسی است که منکر الوهیت و یا وحدانیت خداوند و یا منکر « سید یزدی »
رسالت پیامبر اسلام (ص) و یا منکر یک امر ضروری از ضروریات دین اسلام با التفات به
این که آن امر، ضروری دین است باشد ؛ به نحوی که انکار آن به انکار رسالت پیامبر (ص)،
میفرماید: منظور از کافر تمامی افرادی « خوئی ».(67 : منجر شود (طباطبایی یزدی / 1409 /ج 1
هستند که به اسلام آنان حکم نشده و منکر یکی از این امو ر باشند : الوهیت خدا، رسالت
.(165 : پیامبر اکرم (ص) و جهان آخرت(خرسان/ 1424
که در این رابطه پژوهش مفصلی انجام د اده، می گوید : کفر، ایمان نداشتن به « سبحانی »
چیزی است که این شأن را دارد که انسان به آن، ایمان داشته باشد؛ خواه ایمان تفصیلی و یا
ایمان اجمالی . ایمان تفصیلی مانند ایمان به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اسلام (ص) و روزِ
قیامت. ایمان اجمالی مانند ایمان به ضروریات دین اسلام پس از پذیرش رسا لت پیامبر (ص).
پس اگر فردی به واجب بودن نماز یا زکات کافر گردد، به چیزی که شأنیت ایمان را داشته،
کافر شده است . در نت یجه، ایمان به رسالت حضرت رسول (ص) ایمان به نماز و زکات است و
انکار آن دو، انکار رسالت آن حضرت است، بلکه باید گفت که ایمان اجمالی به هرچه پیامبر
(ص) از طرف خدا آورده، لازم است ؛ خواه آن چیز، امرِ ضروری باشد یا غیر ضروری . این
128 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
مطلب، لازمه ایمان به رسالتِ رسول الله (ص) است. با توجه به این مطالب روشن می شود که
اسبابِ کفر، سه چیز است:
1. انکارِ چیزی که ایمان تفصیلی به آن لازم است، مانند توحید و نبوت و معاد؛
2. انکار چیزی که منکر می داند جزء دین اسلام است ؛ آن چیز، ضروری باشد یا نباشد،
اصل عقیدتی باشد یا حکم شرعی . زیرا انکار آن مساوی با انکار رسالت پیامبر (ص)
است.
3. انکار امری که از ضروریات دین اسلام است . اگر کسی التفات تفصیلی داشته باشد که
چیزی ضروریِ دین بوده و آن را منکر شود، آن شخص کافر شده ، زیرا لازمة انکارش،
انکارِ رسالت پیامبر (ص) است. بله، اگر با قرائن روشن شود ک ه وی در صددِ انکار
رسالت نبوده و آن امر را به جهت ضعفِ فکری و جهلِ خود، انکار کرده؛ آن شخص
.(53-49 : کافر و مرتد نخواهد شد(سبحانی/ 1409
با بررسی نظریات معجم نویسان و فقیهان روشن گردید که کفر در مصطلح آنان، انکار
خداوند یا وحدانیت وی ، انکار رسالت حضرت محم د(ص)، انکار معاد و رستاخیز و یا انکار
امری ضروری از ضروریات مسلّم و معلوم دین اسلام است.
نکته مهم
کفری که در مسأله مانعیت میراث مطرح است، کفرِ در برابر اسلام است ، نه کفرِ در مقا بل
طاعت و یا کفر در قبالِ ایمان ، زیرا در روایت امام صادق (ع) آمده است : لا یتوارثُ اهلُ ملّتین
نحن نرثهم ولا یرثُونا . انّ اللهَ عزّوجلّ لم یزدنا بالاسلام اِلاّ عِزّاً : اهلِ دو دین متفاوت از
یکدیگر ارث نمی برند. ما از آنان ارث می بریم، ولی آنها ا زما ارث نمی برند. خداوند عزّوجل با
اسلام، جز عزّت ما را زیاد نکرده است . حضرت صادق (ع) در این روایت از اسلام به عنوان ملّت و دینِ مخالف، یاد کرده اند. پس معلوم می گردد که منظور از کفر، کفر در برابر اسلام
است، نه چیز دیگر.
گفتار سوم: اقسام کافر
کافر به اعتبارهای مختلف، تقسیم های متفاوتی پیدا می کند. به اعتبار مستقل بودن در کفر و
یا و ابسته بودن به دیگری ، کافر بر دو قسم است: 1. کافر مستقلّ و حقیقی ؛ 2. کافر حک می و
تَبعی.
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 129
کافر مستقل و حقیقی ، فردی است که پس از رسیدن به بلوغ کافر بوده و اسلام را انتخاب
نکرده باشد. این کافر به دو قسم دیگر تقسیم میگردد: الف: کافر اصلی؛ ب: کافر مرتد.
کافر اصلی، فردی است که والدین وی در حال انعقاد نطفه اش کافر بوده اند و او نیز پ س از
بلوغ به حال کفر باقی مانده، مسلمان نشود.
کافر مرتد کسی است که قبلاً مسلمان بوده، سپس از اسلام برگشته باشد.
اما کافر حکم ی و تبعی ، فرد صغیری است که والدینش در زمان انعقاد نطفه اش کافر
209 ). مراد ما از کافر در این مسأله، اعم از کافر : 343 ؛امامی/ 1366 /ج 3 : باشند(فتح الله / 1415
مستقل و حقیقی و یا حکمی و تَبعی است.
گفتار چهارم: مانعیت کفر از میراث در مذهب امامیه
در مجموعه قوانین مدنی جمهوری اسلامی ایران که برگرفته از آرای م شهور فقهای امامیه
است، طی مواد قانونی 885 875 به چهار مانع از موانع ارث اشاره شده که یکی از آنها، کفر
است.
کافر ار مسلمان ارث نمی برد و اگر در بین » : در مادة 881 مکرّر قانون مدنی آمده است
ورثة متوفّای کافری، مسلم باشد ، وراث کافر ارث نمی برند ؛ گرچه از لحاظ طبقه و درجه،
«. متقدم بر مسلم باشند
در ذیل نظریات برخی از فقهای امامیه را میآوریم:
علیبن بابویه و صدوق می گویند: بدان که اهل دو ملّت ( مسلمان و کافر ) از یکدیگر ارث
نمیبرند. ما از کفّار ارث برده ، و لی آنان از ما ارث نمی برند . اگر فرد مسلمان و یا ذمی،
فرزندی که مسلمان یا ذمی است، داشته باشد؛ میراث فرد مسلمان یا ذمی برای فرزندِ
.(502 : 290 ؛شیخ صدوق/ 1415 : مسلمانش خواهد بود ….(قمی/ 1406
سید مرتضی می فرماید: یکی از متف رّدات امامیه آن است که مسلمان از کافر ارث می برد ولو
.(587 : کافر از مسلمان ارث نَبرد(علم الهدی/ 1415
حلبی هم گفته است : کافر از مسلمان ارث نمی برد، ولو جهات کفرش (بتپرست یا یهودی
یا مسیحی … باشد ) مختلف و نسبتش به میت نزدیک باشد ، ولی مسلمان از کافر ارث می برد
.(374 : گرچه نسبتش به میت دور باشد(حلبی/ 1403
130 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
سلّار می گوید: کفر بر سه قسم است: کفر وارث، کفر مورث و کفرِ هر دو . نزد ما مانع ارث،
کفرِ وارث است : اگر مؤمنی بمیرد و وارث کافری داشته باشد، کافر از وی ارث نمی برد و اگر
وارثِ مسلمانی داشته باشد، مسلمان از وی ارث خواهد برد، ولو درجة وارثِ کافر از وارثِ
.(220 : مسلمان به میت، بالاتر و نزدیکتر باشد(سلار/ 1414
شیخالطائفه میفرماید: کافر بدون هیچ خلافی، از مسلمان ارث نمیبرد …
ولی مسلمان از کافر ارث می برد، خواه به میت نزدیک باشد یا دور . از صحابه به این مطلب
بنا بر روایات ما، علی (ع) و بنابر قول مخالفین (اهل تسنّن )، معاذبن جبل ، معاو ی ه بن
ابیسفیان، مسروق ، سعید، عبدالله بن معقل، محمدبن حنفیه، محمدبن علی الباقر (ع) و اسحاق
.(23 : بن راهویه قائل بودهاند(طوسی/الخلاف/ 1417 /ج 4
ایشان در نوشتة دیگرش می گوید: کافر بدون هیچ اختلافی از مسلمان ارث نمی برد و نزد ما،
مسلمان از کافر ارث می برد، چه آن کافر، حربی باشد یا ذمی، اصلی باشد یا
.(79 : مرتد(طوسی/المبسوط فی فقه الامامیه/ 1387 /ج 4
156 ) و ابن حمزه پس از اذعان : ابن برّاج نیز همین عقیده را داشته است (قاضی/ 1406 /ج 2
به این مطلب بیان کرده که کافر با تمامی اختلافهایش در حکمِ یک ملّت و شریعت (واحده )
394 ). فقهای حلّه نیز گفته اند کافر ذمی یا حربی یا مرتد از مسلمان : است(ابن حمزه / 1408
ارث نبرده، ولی مسلمان از آنان ارث خواهد برد و وراثِ کافر را از میراث، محجوب
502 ؛ علامه : 815 ؛ حلی / 1405 : 267 ؛ محقق حلی / 1409 /ج 4 : مینماید(ابن ادریس / 1410 /ج 3
327 ). شهید اول نیز به همین مطلب معترف : 344 ؛ ابن فهد / 1412 /ج 4 : حلی 1413 /ج 3
222 ) و شهید ثانی : 344 و اللمعه الدمشقیه / 1412 : است(مکی/الدروس الشرعیه / 1414 /ج 2
میگوید که کافر، حربی باشد یا ذمی یا خارجی 1 یا ناصبی 2 و یا غالی 3، از مسلمان ارث
نمی برد ، گرچه آن مسلمان، مؤمن (شیعه) نباشد، ولی مسلمان از کافر، ارث
26 ). محقّقان سبزواری، اردبیلی، نراقی و صاحب ریاض، صاحب : میبرد(عاملی/ 1410 /ج 8
جواهر، امامخمینی (ره) و خوئی، همگی در نوشتههای خود به این مطلب، اقرار
؛8 : 471 ؛ محقق نراقی / 1413 /ج 19 : دارند(سبزواری/ بی تا : 289 ؛ محقق اردبیلی / 1414 /ج 11
1 . خارجی کسی است که علیه امام عادل زمانِ خود خروج نموده، مستوجب قتل باشد، مانند نهروانیان.
2 . ناصبی کسی است که دشمنی با ائمه (ع) را، نصبالعین خود قرار داده، به صورت علنی آنان را، سب و نفرین
نماید.
3 . غالی کسی است که در شأن ائمه (ع) غلو کرده، برای آنان، ربوبیت قائل باشد.
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 131
: 364 ؛ خویی / 1410 /ج 2 : 15 ؛ خمینی/ بی تا /ج 2 : 335 ؛ نجفی / 1362 /ج 39 : طباطبایی/ 1404 /ج 2
.(352
با طرح نظریات فقهای بزرگ امامیه روشن می شود که آنان همگی این اعتقاد را دارند که
کفرِ وارث، مانع ارث بردنِ اوست . از این رو ، کافر هرگز از مسلمان ارث نمی برد ، و لی
مسلمان از کافر ارث می برد.
ادلّه امامیه
چنانکه دانسته شد ، نظریه امامیه از دو قسمت تشکیل شده است : بخش اول آن ممنوعیت
ارثِ کافر از میراث مسلمان و بخش دوم، مشروعیت ارث بردن مسلمان از متوفّایِ کافر است .
پس ضروری است ادلّة امامیه در هر دو زمینه، مطرح گردد.
1 ادلّة امامیه در ممنوعیت وارثِ کافر از میراثِ مسلمان
در این بخش فقهای امامیه در تأیید نظریة خود به دو دلیل، استناد کردهاند:
دلیل اول: ظواهر آیات ارث ( پس از تقیید):
کیفیت استدلال آنان، بدین قرار است:
اطلاق و عموم ظواهر آیات ارث ، مقتضی آن هستند که ور ثة کافر ، مانند ورثه مسلمان ، از
متوفّای مسلمان، ارث می برند . این آیات در این مطلب حجیت دارند ، مگر آنکه دلیل قطعی
برخی از افراد عام را از دلیلِ عام، اخراج نماید . دلیل اجماع، یکی از آن دلایل است . وقتی
تمامی امتِ اسلامی اجماع داشته باشند که کافر از مسلمان ار ث نمی برد، با این اجماع؛ ورثة
کافر از ع موم و اطلاقِ آیات ارث خارج شده ، باقیماندة افرادِ عام (ورثة مسلمان ) در تحت دلیل
24 وغیره). : 588 ؛ طوسی/الخلاف/ 1417 /ج 4 : عام، باقی میمانند(علم الهدی/ 1415
برای مثال ، خداوند می فرماید: للرّجالِ نَصیب مما تَرَک الوالدانِ والاقربون و للِنّساءِ نَصیب
برای مردان و زنان از » : ( مما تَرَک الوالدان والأَقربونَ مما قَلَّ منه اَو کَثُرَ نَصیباً مفروضاً ( نساء/ 7
آنچه والدین یا نزدیکان آنها باقی می گذارند، کم یا زیاد، نصیبی است؛ نصی بی واجب و تعیین
در این آیه پروردگار متع ال فرمود که م رد ان و زنان از ما ت رک والدین و .« شده
نزدیکانشان، سهمِ معینی دارن د. لفظِ مردان و زنان در آیه عام است و به عمومیت خود شامل
مردان و زنان مؤمن و یا کافر میگردد.
132 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
مثال دیگر : یوصیکُم اللهُ فی أولادِکم لِلذّکَرِ مِثْلُ حظِّ الْأُنْثَیینِ … (نساء/ 11 ): خداوند به شما
در مورد فرزندانتان وصیت میکند که برای پسر، بهرة دو دختر است.
در این آیة شریفه نیز خداوند می خواهد تکلیف فرزندان را نسبت به سهم آنها از میراث،
روشن نماید . بر این اساس ، فرموده است که سهم فرزند پسر، دو برابر سهم یک دختر است .
این آیه، اطلاق دارد . خداوند نفرمود فرزند پسر اگر مسلمان باشد ، دو برابر سهم یک دختر را
دارد. از عدم تقیید و اطلاق آیه به دست می آید که فرزند پسر ؛ مسلمان باشد یا کافر ، سهمیهاش
دو برابر سهمیه یک دختر است.
با دلیل اجماع، ظواهر آیات ارث از اطلاق و عمومیت خود افتاده، به این مقید می گردند که
ورثه پسر یا دختر، زن یا شوهر اگر مسلمان بودند، سهمِ خود را از میراث خواهند داشت و
الاّ کافر از مسلمان ارثی نمیبرد.
دلیل دوم: نصوص و روایات:
روایتهای بسیاری از ائمه معصومین (ع) صادر شده که همگی بیانگر این نکته هستند که
کافر از مسلمان، ارثی نمی برد. مجموع ة این روایتهاست که اطلاق و عموم آیات ارث را مقید
میسازد. به تعدادی از روایتها اشاره میکنیم:
الف) حسنة جمیل و هشام
محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن ابی عمیر عن جمیل و هشام عن
ابیعبدالله (ع) انّه قا ل فیما روی النّاس عن النّبی (ص) انّه قال :لا یتوارث اهلُ مِلَّتَین، قال (ع):
377 ) : جمیل و : نَرِثُهم ولا یرِثُونا . اِنَّ الإسلام لَم یزِده فی حقِّهِ اِلاّ شِدة (حر عاملی /بی تا /ج 17
هشام در خصوص روایتی که مردم از پیامبر (ص) نقل کرده اند که رسول خد ا (ص) فرمود ه
از امام صادق (ع) روایت می کنند ،«. پیروانِ دو دین (مختلف) از یکدیگر ارث نمی برند » : است
که آن حضرت فرمود : ما از آنان (کفّار) ارث می بریم، و لی آنان از ما ارث نمی برند. بدرستی که
اسلام در حق او جز شدت و سخت گیری را، زیاد نکرده است .پس عبارتِ : لا یرثُونا، در ارث
نبردن کافر از مسلمان صراحت دارد.
ب) روایت عبدالرحمان بن اعین
محمدبنعلیبن الحسین باسناده عن محمدبن سنان عن عبدالرحمن بن اعین عن ابی جعفر
(ع) =فیالنصرانّی یموت وله ابنٌ مسلم أیرثُه؟ قال (ع): نعم، اِنَّ اللهَ عزّوجلّ لَم یزِدنا بِالا سلامِ اِلاّ
375 ): عبدالرحمان بن اعین از امام : عِزّاً . فنحنُ یرثهم و هم لا یرثونا (حر عاملی /بی تا /ج 17
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 133
باقر (ع) دربارة فردی مسیحی که می میرد و فرزندِ مسلمانی دارد، سؤال می کند که آیا آن فرزند
از او ارث می برد؟ امام باقر (ع) فرمود : بله، خداوندِ بلند مرتبه با اسلام جز عزت ما را زیاد
هم لا » نکرده است . پس ما از آنان (کفّار) ارث برده ، و لی آنان از ما ارث نمی برند . عبارت
نیز بر ارث نبردن کافر از مسلمان، تأکید دارد. « یرثونا
ج) روایت ابیخدیجه
محمدبن علی بنالحسین بن علی الخزّاز عن احمدبن عائذ عن ابی خدیجه ع ن ابی عبدالله
374 ): ابی : (ع) قال:لا یرِثُ الکافِرُ الْمسلِم و لِلْمسلِمِ اَنْ یرِثَ الْکافِر (حر عاملی / بی تا /ج 17
خدیجه از امام صادق (ع) نقل نمود که آن حضرت فرمود : کافر از مسلمان ارث نمی برد و حقِّ
مسلمان است که از کافر، ارث برد . عبارتِ لایرث الکافر المسلم، نیز تصریح دارد که کافر از
مسلمان ارثی نمیبرد.
د) صحیحة ابی ولّاد
محمدبن علیبن الحسین، باسناده عن الحسن بن محبوب عن ابی ولّاد قال:
: سمعت ابا عبدالله (ع) یقول: المسلم یرث امرأته الذّمیة و هی لا ترثه (حر عاملی /بی تا / ج 17
374 ): ابی ولّاد می گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: مرد مسلمان از همسرِ ذمی اش
ارث میبرد، ولی او از مسلمان ارثی نمیبرد.
این روایت از جهت متن و سند ، معتبر و قوی است و در ارث نبردن ذمی (کافر) از مسلمان،
همة این روایات مبین این مطلب بودند که وارث اگر کافر باشد، از .« هی لا ترثه » ، نص است
مورث مسلمان ارثی نمیبرد.
2 ادلّه امامیه در ارث بردن مسلمان از کافر
یکی از امتیازهای مذهب امامیه بر سایر مذاهب اسلامی، اع تقاد آن مذهب مبنی بر ارث بردن
وارث مسلمان از متوفّای کافر می باشد. ورثه مسلمان نه تنها از کافر ارث می برد، بلکه وارثانی
را که کافر هستند، از میراث ممنوع و محجوب می سازد. فقهای امامیه در این بخش هم به
ادلّهای استناد کردهاند که به تعدادی از آنها ، اشاره میکنیم:
134 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
دلیل اول: ظواهر آیات ارث:
همانگونه که گفته شد آیات ارث در ارث بردن مرد ان و زنان و فرزند ان … عام هستند . از
عمومیت آیات به اندازه ای که دلایل قطعی بر خروج برخی از افراد عام داشته باشیم، دست بر
میداریم. بصورت طبیعی بقیة افراد عام، تحتِ عمومیت آیات باقی مانده و عام نسبت به آن
افراد، حجت خواهد بود.
آیات ارث و اصل او لی بر این دلالت د ارند که فرد نَسبی یا سببی از فرد دیگر ارث می برد .
خواه مورث، مسلمان باشد یا کافر و خواه ور اث، کافر باشند یا مسلمان . از این دلیل عام تنها
موردی که با ادلّة قطعیه اجماع و سنّت خارج شده، موردی است که مورث، مسلمان باشد
و وارث، کافر. پس از خروج این مورد، بقیه افراد عام؛ تحتِ دلیل عام باقی میمانند.
براین اساس می گوئیم اگر کافری بمیرد و وارثِ مسلمانی داشته باشد، آن مسلمان از وی به
دلیل عمومیت آیات ارث، ارث خواهد برد . این استدلال، مبنای نظریه بسیاری از فقهای امامیه
24 ؛ ابن : 588 ؛ طوسی/ 1417 /الخلاف/ج 4 : در این مسأله می باشد(علم الهدی/ 1415
267 وغیره). : ادریس/ 1410 /ج 3
دلیل دوم: نصوص و روایات
بیشتر روایاتی که در بخش قبلی ارائه گردید و روایات دیگر حاکی این مطلب هستند که
وارث مسلمان از متوفّای کافر ارث میبرد. به تعدادی از آنها اشاره مینماییم:
الف) صحیحه ابی ولّاد
شیخ صدوق به سند خود از حسن بن محبوب و از ابی ولّاد نقل می کند که ابی ولّاد گفت :
77 ) …: شنیدم : سمعت اباعبدالله (ع) یقول: المسلم یرث امرأته الذمیة (حر عاملی /بی تا /ج 17
که امام صادق (ع) فرمود: مردِ مسلمان از همسر ذمی خود ارث میبرد.
ب) روایت ابی خدیجه
محمدبن علی بن الحسین عن الحسن بن علی الخرّاز عن احمد بن عائذ عن ابی خدیجه عن
ابی عبدالله (ع) قال: … و لِلمسلم اَنْ یرث الکافِر (همان مدرک ): ابیخدیجه از امام صادق (ع)
روایت کرده که حضرت فرمود : … حق مسلمان است که از کافر، ارث ببرد . در این روایت،
ارث بردن مسلمان از کافر به عنوان یک حقّ، تلقّی شده است.
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 135
ج) روایت محمدبن قیس
محمدبن علی بن الحسین باسناده عن عاصم بن حمید عن محمدبن قیس عن ابی جعفر (ع)
: قال: سمعته (ع) یقول: … و یرثُ الْمسلِمونَ الیهود والنَّصاری (ع)(حر عاملی /بی تا /ج 17
375 ): محمدبن قیس از ام ام باقر (ع) روایت کرده ، می گوید : شنیدم که ایشان فرمود : …
مسلمانان از یهودی و مسیحی ارث میبرند.
د) روایت ابیالاسود دئلی
محمدبن علی بن الحسین باسناده عن ابی الاسود الدئلی انّ معاذبن جبل کان بالیمن فاجتمعو ا
الیه و قال : یهودی مات و ترک اَخاً مسلما . فقال معاذ : سمعت رسول الله (ص) یقول : الاسلام
376 ): ابوالاسود دئلی : یزید و لاینقص فورث المسلم من اَخیه الیهودی (حر عاملی /بی تا /ج 17
میگوید که معاذبن جبل در یمن بود . مردم به گِرد او جمع شده ، فردی گفت : یک نفر یهودی
مرده و برادر مسلمانی باقی گذاشته است (چه ک نیم؟) معاذ گفت : شنیدم که رسول خدا (ص)
فرمود: اسلام، اضافه می کند و نمی کاهد. سپس معاذ به آن مسلمان از برادرِ یهودی اش، ارث
داد.
نکتة مهمی که تذکرش در اینجا لازم است، اینکه جملاتی که در مثل این روایت الاسلا م
یزید ولاینقص و روایات دیگر اِنَّ الاسلام لم یزده اِلاّ عزّاً و … آمده ، همگی آنها مبین این
هستند که اگر قرار باشد کافری بمیرد و تمام ور اث کافرش از وی ارث ببرند ولی وارثِ
مسلمانش به جهت مسلمان بودنش، از او ارث نبرد؛ در این صورت اسلام باعث نقصان وی
شده و عزّت و شرف او را زیاد نکرده است ، در حالی که اسلام نه تنها از مسلمان چیزی را
نمیکاهد، بلکه عزت و شرف و شدت وی را افزایش می دهد. به بیان دیگر ، اگر بگو ییم که
وراث مسلمان از متوفّای کافر، ارث نمیبرند در صورتی که وراث کافر از وی ارث می برند
لازمة این حرف ، آن است که اسلامِ وارث را، مانع ارث بردن وی بدانیم، آن هم در جایی که
کفر، مانع نیست و این لازم، لازمِ فاسد و باطل است . مگر می شود که کفر، مانع میراث نباشد ،
ولی اسلام، مانع آن باشد؟!
به هر حال ، مجموعة روایاتی که آورده شد، جملگی آنها شاهد بر این بودند که فرد مسلمان
از میت کافر، ارث میبرد.
136 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
گفتار پنجم: مانعیت کفر از توارث در مذهب حنفیه
میگوید: در این مطلب « سرخسی » . فقهای حنفیه نیز معتقدند یکی از موانع ارث، کفر است
بین مسلمانان اختلافی نیست که کافر در هیچ حالتی از مسلمان ارث نمی برد و بنابر قول بیشتر
صحابه که مذهبِ فقها نیز همان است مسلمان هم از کافر ارثی
گفته است : اختلافِ دین نیز از موانع ارث است . و « نظام » نمیبرد(سرخسی/ 1406 /ج 30:30 ). و
مراد از آن، اختلاف بین اسلام و کفر است، ولی اختلاف بین ادیان کفّار مانند یهو دیت و
میگوید: یکی از موانع ارث، « قاضی خان » مسحیت مانع ارث نیست . در حاشیة گفته ایشان
اختلاف بین دو دین است . پس مسلمان از کافر و کافر از مسلمان، ارث نمی برد (شیخ
.(454 : نظام/ 1406 /ج 6
چهار چیز است که یکی از « رد المختار » ابن عابدین بیان کرده که موانع ارث ، بر طبق کتاب
آنها، اختلاف ادیان است . نوة ایشان در آنجا حاشیه زده و گ فته است : نویسنده بیان کرد که
اختلاف دین از موانع ارث است، بدین شکل ک ه یکی مسلمان و دیگری کافر باشد ، زیرا کفّار
.(766 : (ولو دین آنها متفاوت باشد) از یکدیگر ارث میبرند(ابن عابدین/ 1386 /ج 6
نیز در این باره می گوید: چهار گروه از یکدیگر ارث نمی برن د… یکی از آنها، « غُنیمی »
: پیروان دو دین (مختلف) هستند؛ بین مسلمان و کافر هیچ توارثی نیست (غنیمی / 1980 /ج 4
.(188
با توجه به مطالب ذکر شده ، روشن گردید که حنفیه کفر را م انع ارث دانسته ، معتقدند که
مسلمان از کافر و کافر از مسلمان، ارث نمیبرد.
ادلّة حنفیه
بزرگان حنفیه برای اثبات مدعای خود مبنی بر عدم توارث بین مسلمان و کافر ، به قرآن و
میگوید: حجت ما بر این مطلب، بیان پیامبر (ص) است « سرخسی » . حدیث استدلال نموده اند
که فرموده :لا یتَوارثُ أهلُ ملَّتینِ بِش یئٍٍٍ لا یرثُ المسلِم الکافرَ ولا یرثُ الکافرُ المس لم: پیروان
دو دین از یکدیگر در هیچ چیزی ارث نمی برند . مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ، ارث
نخواهد برد.
بعد ایشان اضافه نموده است : از حیث استدلال نیز می گوییم که خداوند متعال فرموده است :
الذینَ کَفَروا بعضُهم اَولِیاء بعض . ( انفال / 73 ) : کسانی که کافر شدند، برخی از آنان اولیای
دیگری هستند.
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 137
آیه در مقام نفی کردن ولایت در میان کفّار و مسلمانان است. (ولایت در آیه ، یا ولایت در
ارث است و یا مطلقِ ولایت ). اگر مراد از ولایت، ولایتِ در ارث باشد ، پس آیه به این مطلب
اشاره دارد که مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمی برد، و اگر منظور از ولایت ، مطلقِ
ولایت باشد ، می گوییم که در ارث، ولایت وجود دارد ، زیرا مو رث در مالِ خود، م لکیت و حقِ
تصرّفی را باقی میگذارد و با وجود اختلاف دین، ولایت یکی بر دیگری اثبات
.( نمیگردد(سرخسی/ 1406 /ج 30:30
همانگونه که ملاحظه گردید ، ایش ان مبنای میراث را ولایت می داند و معتقد شده که وقتی
ورثه با مورث در دین اختلاف داشته باشند، بین آنها رابطه وِلایی (ولایت ) نخواهد بود؛ در
نتیجه از میراث و توارث نیز، خبری نیست . باید گفت که این گفتة سرخسی، صرفِ یک
ادعاست. به کدامین دلیل شرعی و عقلی مبنای م یراث، بودنِ رابطة ولایی در میان اشخاص
است؟
گفنتار ششم: مانعیت کفر از توارث در مذهب مالکیه
پیشوای مالکیه معتقد است که بین مسلمان و کافر، توارثی نیست . وی در ابتدا به ذکر
روایات پرداخته، سپس می گوید: امری که نزد ما اجماعی است و سنّتی که در آن هیچ اختلافی
نیست و آنچه را که از بیان دانشمندان در شهرهای خودمان درک کردم ، آن است که مسلمان از
کافر به قر ابت و وِلاء و رحم ارث نبرده، کسی را از میراث خود، حجب نمی کند {یعنی با
.(26 : وجود ورثه مسلمان، وراث کافر از متوفّای کافر، ارث میبرند.}(اصبعی/ 1370 /ج 2
که روایات و مطالب مالک را شرح داده است ، می گوید: مسلمان از کافر و کافر از « زرقانی »
.(142 : مسلمان، ارث نمیبرد (زرقانی/ 1424 /ج 3
نیز همین نظریه را ابراز نموده ، می گوید که بر مسلمان حرام است از کافر، ارث « ابن حجر »
: ببرد ولو آن کافر ، پدرش باشد . این گفته، نظریة بیشتر دانشم ندان است (عسقلانی / 1424 /ج 3
.(226
ادلّة مالکیه
مالک بن انس در این مسأله به چند روایت استدلال نموده است که آنها را ذکر میکنیم:
اول: حدیث اُسامه بن زید
138 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
حدثنی یحیی بن مالک عن ا بن شهاب عن علی بن حسین بن علی (ع) عن عمربن عثمان بن
عفّان عن اُس امه بن زید، اَنَّ رسول اللهِ (ص ) قال: لا یرثُ المسلم الکافرَ 1: یحیی بن مالک …
از اُسامه بن زید برایم حدیث کرد که رسول خدا (ص) فرمود: مسلمان از کافر، ارث نمیبرد.
زرقانی در این باره می گوید: متن حدیث نز د تمامی اصحاب و پیروان ابن شهاب ، این گونه
است: لا یرثُ المسلم الکافرَ ولا الکافرُ المسلم : مسلمان از کافر و کافر از مسلمان، ارث
نمیبرد. مالک بن انس آن حدیث را درکتاب خود تقطیع کرده و قصدش از این کار، رد کردن
142 ) (آنان حدیثی را نقل کرده اند که : حدیث معاذ و معاویه … بوده است (زرقانی/ 1424 /ج 3
دلالت دارد مسلمان از کافر، ارث میبرد).
دوم: حدیث علیبن ابیطالب (ع)
و حدثنی عن مالک عن ابن شهاب عن علی بن ابی طالب (ع) انّه اَخْبره اِنَّما ورِثَ اَبا طالبٍ
عقیلٌ و طالب و لم یرثْه علی (ع) و قال :فلِذلک تَرَکْنا نَصیبنا مِنَ الشِعبِ : مالک از ابن شهاب
برایم حدیث کرد که علی (ع) به وی خبر داده که عقیل و طالب از ابوطالب ارث برده ، ولی
علی (ع) از ایشان ارث نبرده است و علی (ع) فرموده است که به همین جهت ، ما سهم خود را
از شعب ابوطالب رها نمودیم.
این روایت وقتی می تواند مستند مالک بن انس قرار گیرد که اثبات نم اید : اَولاً حضرت
ابوطالب (ع) در حالت مشرک و کافر بودن از دنیا رفته است و ثانیاً عقیل و طا لب که پس از
مرگ ابوطالب (ع) زنده بوده اند، آنان در آن لحظ ه کافر بوده، و مسلمان نشده بودند تا آن دو
بتوانند از ابوطالب (ع) ارث ببرند.
سوم: حدیث محمدبن اشعث
حدثنی عن مالک عن یحیی بن سعید عن سلیمان بن یسار اَنّ محمدبن الاشعث اَخْبرَه اَنَّ
عمةً له یهودیةٌ اَو نَصرانیةٌ تُوفّیت و اَنَّ محمدبن الاشعث ذَکَرَ ذلک لِعمر بن الخطّاب و قالَ له :
منْ یرِثُها؟ فَقالَ له عمربن الخطاب یرُثِها اَهلُ دینها . ثَم اَ تی عثْمانَ بن عفّان فَسأَلَه عنْ ذ لک .
: فَقالَ له عثمانُ : أَتَرانی نَسیت ما قالَ لک عمرُبن الخطّاب؟ یرِثُها اَهلُ دینها (اصبعی / 1370 /ج 2
26 ): محمدبن اشعث به سلمیان بن یسار خبر داده که عمه ای یهودی یا مسیحی داشته که مرده
بود. قصة او را برای عمر خلیفه دوم تعریف کرده و از وی پرسیده بود : چه کسی از وی
آورده است. « الفرائض » در جلد سوم کتاب « مسلم » 1 . این روایت را
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 139
ارث می برد؟ و او جوابش داده بود که اهل دینش از وی ارث خواهند برد . سپس محمدبن
اشعث نزد عثمان خلیفه سوم رفته و همین مسأله را از وی پرسیده و او در جوابش گفته
بود: خیال کرده ای آنچه را که عمر به تو گفته، فراموش کرده ام؟ اهلِ دینِ وی از او ارث
خواهند برد.
کیفیت استدلال به این حدیث آن اس ت که بگوئیم : چون محمدبن اشعث مسلمان بوده ،
نمیتوانسته است از عمة کافرش ارث ببرد . از این رو ، خلیفه دوم به وی گفته است که اهلِ
دینِ عمهاش، از او ارث میبرند.
با توجه به مضام ین روایاتِ ذکر شده ، معلوم می گردد که مالکیه معتقدند که بی ن مسلمان و
کافر هیچ توارثی وجود ندارد.
گفتار هفتم: مانعیت کفر از توارث در مذهب شافعیه
پیشوایِ شافعی ها می گوید : هیچ یک از افرادی که برایشان میراث تعیین گشته ، ارث
نمیبرند، مگر آنکه دین وی و دین میت مورث یکی باشد … سنّت پیامبر (ص) به این دلالت
دارد که اگر دو دین در شرک و اسلام ، باهم اختلاف داشتند ، کسی ک ه فریضه ای برایش معین
.(72 : شده، ارث نمیبرد(شافعی/ 1393 /ج 4
بیان می کند: پیروان دو دین مختلف ، مانند اسلام و کفر، از یکدیگر ارث نمی برند « شربینی »
... و در اینکه آیا مسلمان از کافر ارث می برد یا خیر، اختلاف هست، ولی اکثریت دانشمندان
.(33 : در آن مسأله نیز قائل به منع هستند(شربینی/بی تا/ج 2
هم گفته است : مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمی برد؛ چه کافر، کافر « فیروز آبادی »
.(33 : اصلی باشد یا مرتد (فیروز آبادی/ 1414 /ج 2
نَووی نیز می گوید: موانع ارث پنج چیز است و اولین مانع، اختلاف در دین است و در آن
چند مسأله است:
اول: مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمی برد و در این مسأله بین نَسب و معتِق و
.(112 : زوج فرقی نیست ....(نووی/ 1425 /ج 5
نیز پس از نقل مطالب شافعی، گفته های وی را تأیید کرده ، آن رأی را به اکثریت « ماوردی »
.(233 : دانشمندان، نسبت میدهد(ماوردی/ 1424 /ج 10
140 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
شافعیه نیز مانند دیگر مذاهب اهل سنّت معتقدند که بین مسلمان و کافر هیچ توارثی وجود
ندارد.
ادلّة شافعیه
شافعیه در تأیید نظریه خود به سه روایت استدلال کردهاند:
اول: حدیث اُسامه بن زید
نقل کرده است که : اَنَّ رسول الله (ص) « مالک » و « ابن عیینه » شافعی این حدیث را با دو سندِ
72 ): اسامه بن زید از پیامبر : قال: لا یرثُ المسلم الکافرَ و لاالکافرُ المسلم (شافعی/ 1393 /ج 4
(ص) نقل نموده که آن حضرت فرمود: مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمیبرد.
بیان می کند که این حدیث عامی است که تخص یص زدن آن جایز نیست « ابن حزم »
.(337 : (اندلسی/ 1408 /ج 8
دوم: حدیث علیبن الحسین (ع)
و اخبرنا مالک عن ابن شهاب عن علی بن الحسین (ع) انّما ورث اباطالب عقیلٌ و طالب و لم
72 ): مالک : یرثه علی (ع) و لا جعفرٌ . قال:و لِذلک ترکْنا نَصی بنا من الشِّعب (شافعی / 1383 /ج 4
از ابن شهاب و او از علی بن الحسین (ع) برایم خبر داد که وی گفت : همانا عقیل و طالب از
ابوطالب (ع) ارث برد ند، ولی علی (ع) و جعفر از وی ارث نبردند و فرمود : بدین ج هت ما
نصیب خود را از شِعب، رها نمودیم.
سوم : حدیث عبدالله بن عمر
روی عمروبن شعیب عن ابیه عن جده عبدالله بن عمر قال : قال رسول الله (ص): لا یتَوارثُ
اَهلُ مِلَّتَین: عمروبن شعیب از پدر و جدش عبدالله بن عمر روایت کرده که پیامبر (ص)
فرمود: پیروانِ دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند.
میگوید: از زهری روایت شده که کافر از مسلمان و مسلمان از کافر در زمان « ماوردی »
پیامبر (ص)، ابوبکر، عمر، عثمان و علی (ع)، ارث نمی بردند. وقتی معاویه ولایت پیدا کرد، به
مسلمان از کافر ارث داد . خلفای پس از او ، همگی به روش وی عمل نمود ند تا آنکه نوبت به
عمربن عبدالعزیز رسید. او سنّت اولیه ارث ندادن کافر به مسلمان را اِحیا کرد . پس از وی،
یزیدبن عبدالملک به روش معاویه عمل نمود و زمانی که هشام بن عبدالملک به قدرت رسید،
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 141
233 ). به هر حال، بر اساس این سه دلیل : سنّت اولیه را انتخاب کرد (ماوردی/ 1424 /ج 10
شافعیه معتقد است که بین مسلمان و کافر، توارثی وجود ندارد.
گفتار هشتم: مانعیت کفر از توارث در مذهب حنبلیه
میگوید: سه چیز مانع ارث است : ... اختلاف دین، پس کافر از مسلمان و « ابن قُدامه »
مسلمان از کافر در هیچ حالتی ارث نمی برد (حنبلی/ 1414 /الکافی فی فقه الامام احمد ). ای شان
در نوشتة دیگرش گفته است : کافر از مسلمان و مسلمان از کافر ارث نمی برد، مگر آنکه کافر،
نه میراث می گیرد . « وِلاء » معتِق مسلمان باشد که در این صورت، مالِ او را به جهت
دانشمندان در این مطلب که کافر از مسلما ن ارث نمیبرد، اجماع دارند و اکثر فقها و علما
معتقدند مسلمان نیز از کافر، ارث نمی برد ... احمد حنبل می گوید که میان مردم اختلافی نیست
.(264 : که مسلمان از کافر، ارث نمیبرد(حنبلی/ 1405 /المغنی/ج 6
هم در این باره بیان می کندکه اختلاف دین از موانع ارث اس ت. پس مسلمان از « بهوتی »
یا آنکه کافر، قبل از تقسیم میراثِ « وِلاء » کافر و کافر از مسلمان ارث نخواهد برد، مگر با
.(572 : مسلمان، اسلام آورد(بهوتی/ 1414 /ج 4
فقهای حنبلی نیز مانند سه مذهب دیگر اهل سنّت این اعتقاد را دارند که بین مسلمان و
کافر، توارثی نیست.
ادلّه حنبلیه
فقهای حنبلیه هم در تأیید گفتههای خود به سه دلیل تمسک جسته اند:
دلیل اول: روایت اُسامه بن زید
اُسامه بن زید از رسول خدا (ص) نقل کرده که آن حضرت فرمودند : لا یرثُ الکافرُ المسلم
72 ): کافر از : 246 ؛ بهوتی / 1414 /ج 4 : 311 والمغنی /ج 2 : ولا المسلم الکافر (حنبلی/الکافی/ج 2
مسلمان و مسلمان از کافر ارث نمیبرد.
دلیل دوم: روایت عبدالله بن عمرو
ابو داود به اِسناد خویش از عمروبن شعیب و او از پدر و از جدش عبدالله بن عمرو
: (246 : روایت کرده که رسول خدا (ص) فرمود: لا یَتَوارثُ اَهلُ مِلَّتَین (حنبلی /المغنی /ج 6
پیروان دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند.
142 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
دلیل سوم: قطع موالاتِ مسلمان از کافر
چون بین مسلمان و کافر هیچگونه ولایتی رابطة وِلایی نیست، پس مسلمان از کافر و
.(246 : کافر از مسلمان، ارث نمیبرد (حنبلی/المغنی/ج 6
جمعبندی مطالب
همه مذاهب پنجگانه اسلامی اج ماع دارند که کافر از مسلمان ارث نمی برد ، و لی در ارث
بردن مسلمان از کافر با یکدیگر اختلاف دارند. امامیه اجماع دارد که مسلمان از کافر نه فقط
ارث می برد، بلکه وراثِ کافر را از میراث متوفّای کافر، محجوب م یکند . چهار مذهب اهل
سنّت همگی بر این باورند که مسلمان از کافر ارث نمی برد و ورثههای کافر را از ارث، حجب
نمینماید.
گفتار نُهم: نقدِ برخی از ادلّة اهل سنّت
همانگونه که ملاحظه گردید، چهار مذهب اهل سنّت برای اثبات نظریه خود در مجموع
به شش دلیل، استناد کردهاند:
1. آیه 73 سوره انفا ل : والذین کفروا بعضهم اولیاء بعض : کسانی که کفر ورزیدند، برخی از
با این آیه استدلال نموده است که آیه در مقام نفی « سرخسی » . آنها اولیای دیگری هستند
ولایتِ کافر و مسلمان است (نک:ص 17 همین مقاله ). این مطالب ایشان، اشتباه فاحشی است ،
زیرا آیه در مقام بیا ن اثبات ولایت کفّار بر یکدیگر است، نه نفی ولایتِ کفار و مسلمانان . آیه
فرمود: کسانی که ک افرند بعضی از آنه ا ولی دیگری هستند . آیه نسبت به نفی یا اثبات
رابطه وِلایی مسلمان و کافر، ساکت بوده و از آن سخنی نگفته است.
2. حدیث عبدالله بن عم ر: قال رسول الله (ص) : لا یتوارث اهل ملَّتَین : پیروان دو دین از
همدیگر ارث نمی برند. اهل سنت با این حدیث بر نفی توارث کفّار و مسلمانان، استدلال
نمودهاند و گفته اند که کافر از مسلمان و مسلمان از کافر، ارث نمی برد(نک: ص 17 و 23 همین
مقاله). جواب اول آنان این است که وقتی شافعی سند حدیث را نقل می کند، میگوید که جد
233 ) و وقتی حنبلیه سند حدیث : عمروبن شعیب، عبدالله بن عمر است (ماوردی/ 1424 /ج 10
346 ). سؤال ما : را ذکر می کنند، می گویند که جد وی، عبدالله بن عمرو است (حنبلی/المغنی/ج 6
این است که بالاخره جد عمروبن شعیب که روایت را از ایشان نقل نموده است چه کسی
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 143
است، عبدالله بن عمر یا عبدالله بن عمر و؟ آیا آنها یک نفرند یا دو نفر ؟ آیا هر دو ثقه و قا بل
اعتماد هستند؟ با تردید در راوی، روایت مجمل شده، قابل استناد نخواهد بود.
جواب دیگر آنان این است که بر فرض مخدوش نبودن سندِ روایت، متنِ روایت مدعای
اهل س نّت را مبنی بر ارث نبردن مسلمان از کافر، اثبات نمی کند. توضیح این مطلب آن است
مصدر باب تفاعل است و بابِ تفاعل، دو طرفه است ؛ پس معنی حدیث این « توارث » که
خواهد شد که توارثی دو طرفه بین پیروان ادیانِ مختلف، وجود ندارد ؛ یعنی این گونه نیست که
هم مسلمان از کافر ارث ببرد و هم کافر از مسلمان . این روایت، ن افیِ ارث بردن یک طرفه
نیست. و این، همان نظریه امامیه است که می گویند توارثی (دو طرفه ) بین کافر و مسلمان
نیست، کافر از مسلمان ارث نمی برد، ولی مسلمان از کافر، ارث می برد. پس این روایت مؤید
نظریه امامیه است ، نه اه ل سنّت . این نقد را بیشتر فقهای امامیه بر اهل سنّت، وارد کرده اند (ابن
335 و غیره). : 267 ؛ سبزواری/بی تا: 89 ؛ طباطبایی/ 1404 /ج 2 : ادریس/ 1410 /ج 3
3. حدیث عل یبن اب یطالب: انّما ورث اباطالب عقیلٌ و طالب ولم یرثه علی (ع) ولا جعفرٌ
قال:و لذلک ترکْنا نصیبنا م نَ الشِعب : همانا عقیل و طالب، وارثِ ابوطالب شدند و علی (ع) و
جعفر از وی ارث نبردند . فرمود: بدین جهت ما سهم و نصیب خود را از شعبِ (ابوطالب) رها
نمودیم.
به این حدیث هم، سه اشکال اساس ی وارد است که باعث می گردد حدیث، حجیت نداشته
باشد و نتواند مدرکِ ارث نبردن مسلمان از کافر، قلمداد گردد.
اشکال او ل: این حدیث وقتی می تواند مدرکی برای ارث نبردن مسلمان از کافر باشد که اثبات
گردد جناب ابوطالب تا وقت رحلتِ خود، مسلمان نشد ه است، در حالی که مشرک بودن پدر
علی (ع) حضرت ابوطالب از اتّهام های اثبات نشدة دشمنانِ امیرالمؤمنین (ع) است. پیرامون
ایمانِ ابوطالب (ع) کتابهای بسیاری نگاشته شده که باید به آنها مراجعه شود.
اشکال دوم: آیات ارث که بیانگر نظامِ قوانین اسلامی ارث است، در مدینه نازل شدهاست.
در فضای مکّه بنا به نقل مورخان و مفسران، طبق رسم جاهلیت میراث به اشخا ص داده
میشد؛ آن هم اشخاصی که مذکّر و بالغ بوده، قدرت سوار ی وجنگاوری داشته
32 ؛ طوسی/البیان فی تفسیر : 562 ؛طبرسی/ 1379 /ج 5 : 158 ؛علی/ 1379 /ج 5 : باشند(فروخ/ 1948
.(26 : 120 ؛ طبری/ 1421 /ج 4 : القرآن/ج 3
144 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
ابوطالب پس از گذراندن دورة سختی و گرسنگی در شِعب و محاصرة همه جا نبة قریش، با
تنِ رنجور و پیروز مندانه به همراه پیامبر (ص) و مسلمانان از شِعب به مکّه برگشت و مدتی
بعد در همان سال دهم بعثت چشم از جهان فرو بست . بنا به گفتة مورخان علی (ع) 25 یا
30 سال پس از عام الفیل به دنیا آمده است . با احتساب این تاریخ، سنّ آن حضرت ب ه هنگام
رحلت پدر، 20 یا 25 سال بوده است . جوان بیست و چند ساله در عرف آن روز و امروز ،
کودک نیست تا از اموال پدر، ارثی به او ندهن د. علی (ع) قدرت جنگیدن و حمل سلاح را در
آن لحظه داشتهاند و علیالقاعده باید ایشان از میراثِ پدر، بهرهمند شدهباشند.
اشکال سو م: در متن این روایت، عبارتی است که ادعای ائمه چهارگانة اهل سنّت را مبنی بر
ارث نبردن مسلمان از کافر رد کرده ، نظریه امامیه را تأیید می نماید، و آن، این عبارت است : و
لِذالک ترکنا نَصیبنا مِنَ الشّعب: بدین جهت ما سهم و نصیب خود را از شعب ، رها نمودیم.
بیان کننده این نکته است که علی (ع) از پدرشان ابوطالب، نصیب خود را « نصیبنا » تعبیر
بردهاند. اگر ایشان از پدرش ارث نمی برد، این تعبیر وجهی نداشت . پس ایشان سهم ارث خود
را از میراث پدر برده، ولی بنا به دلایلی تمایلی به احقاق حق خود و باز پس گیری سهم خود
از شعب نداشتهاند.
4. حدیث محمدبن اشع ث: ... عن سلیمان بن یسار انّ محمدبن الاشعث اخبره اَنَّ عمةً له
یهودیةٌ اَو نَصرانیةٌ تُوفّیت و اَنَّ محمدبن الاشعث ذَکَرَ ذلک لِعمربن الخطّاب و قال :منْ یرثُها؟
26 ). محمدبن اشعث به سلیمان بن : فقالَ عمربن الخطّاب : یرثُها اهلُ دینها ...(اصبعی/ 1370 /ج 2
یسار خبر داده است که عمه ای یهودی یا مسیحی داشته و مرده بود . از عمر پرسیده بود که چه
کسی از وی ارث می برد؟ عمر گفته بود : پیروان دین وی از او ارث می برند. .. ( یعنی محمدبن
اشعث که مسلمان بوده ، ز وی ارث نمی برد). ین ح دیث، طبق مبانی اهل سنّت که صحا بیان
پیامبر (ص) را عادل می دانند و به گفته های آنها عمل می کنند، حجیت دارد و می تواند دلیل
آنها بر ارث نبردن مسلمان از کافر باشد ، ولی طبق مبانی امامیه، صحابی با غیر صحابی فرقی
نداشته، همگی باید گفتار خود را به یکی از معصومین (ع) مستند سازند . شاید این گفتة خلیفه
دوم، اجتهاد شخصی وی بوده است و اجتهاد او برای دیگری، اعتباری ندارد.
5. حدیث اُسا مه بن زی د: انّ رسول الله قال (ص) : لا یرثُ المسلم الکافرَ و لاالکافرُ المسلم :
اُسامه بن زید روایت کرده که رسول خدا (ص) فرمود: مسلمان از کافر و کافر از مسلمان، ارث
نمیبرد. تنها دلیل مهم و قابل اعتماد اهل سنّت که آن را به پیامبر (ص) مستند می سازند، همین
روایت اُسامه بن زید است.
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 145
اما جواب ما به این روایت آن است که اُسام ه بن زید کسی است که نبی گرامی اسلام (ص)
چند روز قبل از وفاتِ خود، او را فرماندة سپاه نمود و به همه صحابیان و مسلمانان غیر از
علی (ع) دستور داد که تحت فرماندهی وی ، از مدینه به سمت منطقة مرزی تبوک حرکت
کنند. بنا به گفته مورخان ، وی در آن لحظه هجده سال داشت ( حداکثر بیست سال ). همین سنّ
کم او، اعتراض بسیاری از صحابیان را باع ث شد که وی جوان است و تج ربة جنگی ندارد و
... از این رو، از دستورها و گفتههای وی تخلّف کردند.
حال چه شده است که گفتة او در مسأله ارث نبردن مسلمان از کافر، حجیت پیدا کرده و
مبنای فتوی و عمل بسیاری شده است؟ ما از زمان این گف تة پیامبر (ص) که اسا مه بن ز ید آن
را شنیده و بعد نقل کرده است، اطلاعی در دست نداریم. اگر پیامبر (ص) در سال دوم هجری
این مطلب را فرموده باشند ، سنّ اسامة بن زید در آن لحظه، ده سال بیشتر نخو اهد بود . همة
علمای رجال قائلند که حافظ بودن و ضابط بودن از شرایط راوی است . آیا بچة ده ساله، قوة
حفظ و ضبطِ دقیق روایات را دارد؟ آیا ممکن است فقط با یک روایت آن هم روایتی که
ناقلِ آن، قوتی در حفظ و ضبط آن ندارد آیات ارث را که مطلق و عام بودند، مقید نمود؟
6. قطع موالات کافر و مسلما ن : برخی مدعی شده بودند که میان مسلمان و کافر هیچ رابطه
246 ). آنها بر طبق آن بیان : ولایی وجو د ندارد (سرخسی/ 1406 /ج 30:30 ؛ حنبلی /المغنی/ج 6
نتیجهگیری کردند که مسلمان از کافر و کافر از مسلمان، ارث نمیبرد.
جواب آنها این است که گفتة شما که آن را به عنوان دلیلی مستقلّ ذکر کردهاید بین کافر و
مسلمان، ولایتی نیست صِرف ادعا ست، مطلبی است که باید آن را اثبات کنید. به کدام دلیل
شما استدلال م یکنید که مبنای ارث ، ولایت است ، تا پس از آن استنتاج شود که چون بین کافر
و مسلمان، ولایتی نیست، پس آن دو از یکدیگر ارث نمیبرند؟!
نتیجهگیری:
همة مذاهب پنجگانه اسلامی بر این باورند که کا فر از مسلمان ارث نمی برد و کفر، یکی از
موانع ارث است ، ولی امامیه بر این عقیده است که مسلمان از کافر ارث می برد و وراث ِ کافر
را از میراث ممنوع می کند. آنان برای اثبات نظریه خود به آیات و روایات فراوانی استدلال
میکنند که بخشی از آنها، آورده شد.
146 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
برعکس ام امیه، همة مذاهب اهل سنّت این اعتقاد را د ارند ک ه بین مسلمان و کافر توارثی
نیست و مسلمان از کا فر، ارث نمی برد. آنان نیز برای اثبات ادعای خود به دلایلی تمسک
کردهاند که تمامی آ نها، طرح گردید و اکثر آنها، پاسخ گفته شد . تنها دلیل مهم و روشن آنها در
این مسأله ، روایت اُسام ه بن زید بود که اگر اشکالی که گرفته شد ، وارد باشد؛ عقیده آنان در
این مسأله عقیدهای بدون دلیل خواهد بود.
فارسی
- ابن عابدین .( 1386 ق).حاشیه رد المختار علی الدرالمختار ، بیروت : انتشارات دارالفکر ،
چاپ دوم.
- ابن منظور، محمدبن مکرّم.( 1405 ق). لسان العرب، قم: نشر ادب الحوزه، چاپ اول.
- اردبیلی، احمد (مقدس).( 1414 ق).مجمعالفائده والبرهان ، قم : انتشارات مؤسسة النشر
الاسلامی، چاپ اول.
- اندلسی، ابن حزم.( 1408 ق). المحلّی بالآثار، بیروت: انتشارات دارالکتب العلمیه.
- امام خمینی، روح الله.(بی تا).تحریرالوسیله، قم: انتشارات دارالکتب العلمیه.
- امامی، حسن.( 1366 ش). حقوق مدنی، تهران: انتشارات کتابفروشی اسلامیه، چاپ چهارم.
- قرآن کریم
- فراهیدی ، خلیل بن احمد.( 1409 ق). العین، قم: انتشارات هجرت، چاپ دوم.
- عسکری، ابوهلال .( 1412 ق). معجمالفروق اللغو یه، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه
علمیه قم، چاپ اول.
- فیروزآبادی، محمدبن یعقوب .(بی تا ). قاموس المحیط ،بیروت : انتشارات دارالعلم
للجمیع.
- فتحالله، احمد.( 1415 ق). معجمالفاظ الفقه الجعفری، دمام: انتشارات المدوخل، چاپ اول.
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 147
- بحرانی، میثم بن علی بن میثم.( 1406 ق).قواعد المرام فی علم الکلام ، قم : انتشارات مکتب ه
آیه الله العظمی المرعشی النجفی، چاپ دوم.
- قلعجی، محمد.( 1408 ق). معجملغة الفقهاء، بیروت: انتشارات دارالنفائس، چاپ دوم.
- جوهری، اسماعیل بن حماد .( 1407 ق). الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه ، بیروت :
دارالعلم للملایین، چاپ چهارم.
- سعدی، ابوحبیب.( 1408 ق). القاموس الفقهی، دمشق: انتشارات دارالفکر، چاپ دوم.
- حلّی، جعفربن الحسن(محقق).( 1409 ق). شرایع الاسلام فی مسائل الحلال والحرام ،
تهران: انتشارات استقلال، چاپ دوم.
- حلّی، حسن بن یوسف (علامه).( 1413 ق).قواعد الاحکام ، قم : انتشارات م ؤسسة النشر
الاسلامی، چاپ اول.
- نراقی، احمدبن محمد (محقق).( 1413 ق).مستند الشیعه فی احکام الشریعه ، قم : انتشارات
مؤسسة ال البیت، چاپ اول.
- رضوانی، علیاصغر.( 1384 ش). شیعهشناسی، تهران: انتشارات مشعر، چاپ دوم.
- طباطبایی، محمدکاظم .( 1409 ق).العروة الوثقی ، بیروت: انتشارات مؤسسة الاعلمی ، چاپ
دوم.
- خرسان، محمدعلی .( 1424 ق). محاضرات فی المواریث، قم: انتشارات مؤسسة السبطین
العالمیه، چاپ اول.
- سبحانی، جعفر.( 1409 ق). الایمان والکفر فیالکتاب والسنة، قم: انتشارات مؤسسه
- الامام الصادق (ع).
- قمی، علی بن بابویه .( 1406 ق). فقهالرضا (ع)، مشهد: ،انتشارات المؤتمر العالمی للامام
الرضا (ع)، چاپ اول.
- صدوق، محمدبن علی بن الحسین .( 1415 ق). المقن ع،[بی جا ]: شارات مؤسسة الامام
الهادی (ع).
- سیدمرتضی، علی بن الحسین .( 1415 ق).الانتصار، قم: انتشارات مؤسسة النشر الاسلامی ،
چاپ اول.
- حلبی، ابوا لصلاح.( 1403 ق). الکافی فی الفقه، اصفهان: انتشارات مکتبة امیرالمؤمنین (ع)،
چاپ اول.
148 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
- سلّار، حمز ة بن عبدالعزیز .( 1414 ق).المراسم العلویه فی الاحکام النبویه ،[بی جا ]:
انتشارات مجمع جهانی اهل بیت (ع).
- طوسی، محمدبن الحسن .( 1417 ق).الخلاف، قم: انتشارات مؤسسة النشر الاسلامی ، چاپ
اول.
1387 ق).المبسوط فی فقه الامامیه، [بی جا ]: انتشارات المکتبة ). ----------------- -
المرتضویه، چاپ اول.
- قاضی، ابن برّاج.( 1406 ق). المهذّب، قم: انتشارات مؤسسة النشر الاسلامی.
- طوسی، ابن حمزه .( 1408 ق). الوسیلة الی نیل الفضیلة ، قم : انتشارات م کتبة السید
المرعشی، چاپ اول.
- حلّی، ابن ادریس .( 1410 ق). السرائر، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، چاپ
دوم.
- حلّی، یحیی بن سعید.( 1405 ق). الجامع للشرایع، [بی جا]: انتشارات موسسة سید الشهداء.
- حلّی، ابن فهد .( 1412 ق).المهذب البار ع فی شرح المختصر النا فع، قم: انتشارات مؤسسة
النشر اسلامی.
- مکّی، محمدبن جمال الدین(شهید اول ).( 1414 ق).الدروس الشرعیه ، قم: انتشارات مؤسسة
النشر الاسلامی، چاپ اول.
1412 ق). اللمعة الدمشقیه، قم: انتشارات موسسة النشر الاسلامی، چاپ اول. ).،------- -
- عاملی، زین الدین(شهید ثانی ).( 1410 ق).الروضه البهیه فی شرح اللم عة الدمشقیه ، قم :
انتشارات داوری، چاپ اول.
- سبزواری، محمدباقر.(بی تا). کفایة الاحکام،اصفهان: انتشارات مدرسه صدر مهدوی.
- طباطبایی، علی.( 1404 ق). ریاضالمسائل فی بیان الاحکام بالدلایل، قم: انتشارات
- مؤسسة ال البیت (ع).
- نجفی، محمد بن الحسن .( 1362 ش).جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام ، تهران :
انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم.
- خویی، ابوالقاسم .( 1410 ق).منهاجالصالحین، قم : انتشارات مدینه العلم ، چاپ بیست و
هشتم.
- حرّ عاملی، محمدبن الحسن .(بی تا ). وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه ، بیروت :
انتشارات داراحیاء التراث العربی.
سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388 / بازبینی کفر در مانعیت ارث 149
- سرخسی، شمسالدین.( 1406 ق). المبسوط، بیروت: انتشارات دارالمعرفة، چاپ سوم.
- شیخ نظام و عدهای.( 1406 ق). الفتاوی الهندیه ، بیروت: انتشارات داراحیاء التراث العربی ،
چاپ چهارم.
- غنیمی، عبدالغنی.( 1980 م). اللُباب فی شرح الکتاب، بیروت: انتشارات مکتبة العلمیة.
- اصبعی، مالک بن انس.( 1370 ق). الموطأ، [بی جا]:انتشارات داراحیاءالکتب العربیه.
- زرقانی، محمدبن عبدالباقی.( 1424 ق).شرح الزرقانی،بیروت: انتشارات دارالفکر.
- عسقلانی،احمدبن محمدبن حجر .( 1424 ق).ابانة الاحکام ، بیروت : انتشارات دارالفکر ،
چاپ اول.
- شافعی ، ابن ادریسو.( 1393 ق). الأم، بیروت: انتشارات دارالمعرفه، چاپ دوم.
- شربینی خطیب، محمد .(بی تا ). الاِقناع فی جلّ الفاظ ابی الشجاع ، بیروت : انتشارات
دارالخیر.
- فیروزآبادی، ابراهیم .( 1414 ق). المهذب فی فقه الامام الشافعی ،بیروت : انتشارات
دارالفکر.
- نَووی، یحیی بن شرف .( 1425 ق). روضة الطالبین و عمدة المفتین ،بیروت : انتشارات
دارالفکر.
- ماوردی، علیبن محمد.( 1424 ق). الحاوی الکبیر، بیروت: انتشارات دارالکفر، چاپ اول.
- حنبلی(مقدسی)، عبدالله بن قد امه .( 1414 ق). الکافی فی فقه الامام احمد ، بیروت :
انتشارات دارالکتب العلمیه، چاپ اول.
- ----------، المغنی.( 1405 ق). بیروت: انتشارات دارالفکر، چاپ اول.
- بهوتی، منصوربن یونس .( 1414 ق).کشف القناع ، بیروت: انتشارات دارالکتب العلمیه ، چاپ
اول.
- فرّوخ، عمر.( 1948 م). تاریخ الجاهلیه، بیروت: انتشارات دارالعلم للملایین، چاپ دوم.
- علی، جواد .( 1379 ق). المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ، بیروت : انتشارات دار احیاء
التراث العربی، چاپ دوم.
- طبرسی، فضل بن الحسن .( 1379 ق).مجمعالبیان فی تفسیر القرآن ، بیروت : انتشارات
داراحیاء التراث العربی.
150 پژوهش حقوق و سیاست/ سال یازدهم، شماره 26 ، بهار و تابستان 1388
- طوسی، محمدبن الحسن .(بی تا ).التبیان فی تفسیر القرآن ، قم :انتشارات مکتب الاعلام
الاسلامی، چاپ اول.
- طبری، محمدبن جریر .( 1421 ق). جامع البیان عن تأویل ایالقرآن، بیروت: انتشارات دار
احیاء التراث العربی، چاپ اول.