جایگاه آسیب پذیرِ قربانیان جنسی به عنوان اشخاصی که بدون داشتن رضایت واقعی و میل باطنی، تحت ارتکابِ یک رفتارِ آسیب زا با انگیزه های جنسی قرار گرفته و به دنبال آن متحمل برخی آسیب های جسمی ـ روانی گردیده اند، ایشان را در معرض بازآسیب دیدگی به معنای ورود بعدیِ طیف گسترده ای از صدمه های جسمی و لطمه های روحی ـ عاطفی پس از وقوع رفتار آسیب زا ...
بیشتر
جایگاه آسیب پذیرِ قربانیان جنسی به عنوان اشخاصی که بدون داشتن رضایت واقعی و میل باطنی، تحت ارتکابِ یک رفتارِ آسیب زا با انگیزه های جنسی قرار گرفته و به دنبال آن متحمل برخی آسیب های جسمی ـ روانی گردیده اند، ایشان را در معرض بازآسیب دیدگی به معنای ورود بعدیِ طیف گسترده ای از صدمه های جسمی و لطمه های روحی ـ عاطفی پس از وقوع رفتار آسیب زا قرار می دهد.منشاء این گونه آسیب ها را می توان در بستر نگرش غیرحمایتی و در برخی موارد، نگرش منفیِ اجتماع و همچنین در چهارچوب سیاست های نادرستِ پاسخ دهیِ نظام عدالت کیفری در قبال قربانیان جنسی ملاحظه نمود. نفی و انکارِ آسیب دیدگی، رهاسازی قربانی، پنهان سازی رفتارِ آسیب زا و در نهایت کژروانگاری شخصِ آسیب دیده، از جمله محورهای ایجاد آسیب نسبت به قربانیان جنسی در سطح اجتماع به شمار می روند.نبودِ ِواکنش در قبال برخی از رفتارهای جنسیِ آسیب زا، اتخاذ سیاست سرکوب گرایانه در برابر دسته های معینی از اشخاص آسیب دیده (مجرم قلمداد نمودن قربانی جنسی) و در نهایت اِعمال سیاست پاسخ دهیِ غیرحمایتی و غیراختصاصی مرتبط با قربانیانی که با وجود پذیرشِ بزه دیدگی آنها، نیازها و مشکلات ویژه ایشان در فرایند دادرسی کیفری لِحاظ نمی گردد نیز مهمترین بسترهای بازآسیب دیدگی قربانیان جنسی در سطح نظام عدالت کیفری است.
ظهور مفهوم عدالت ترمیمی (Rosrorative justice) حاصل تحول در نگرشها و دیدگاههای عمومی حقوقدانان کیفری،جرمشناسان و مجریان نظام کیفری نسبت به عدالت کیفری مبتنی بر«جزا و سرکوب» (Retributive justice) و عدالتکیفری مبتنی بر«اصلاح و تربیت» (Rehabilitative Justice) است که در پیوند با مفاهیم انسانی و فرهنگ و ارزشهای جامعهء مدنی،عدالت کیفری خلاق و ...
بیشتر
ظهور مفهوم عدالت ترمیمی (Rosrorative justice) حاصل تحول در نگرشها و دیدگاههای عمومی حقوقدانان کیفری،جرمشناسان و مجریان نظام کیفری نسبت به عدالت کیفری مبتنی بر«جزا و سرکوب» (Retributive justice) و عدالتکیفری مبتنی بر«اصلاح و تربیت» (Rehabilitative Justice) است که در پیوند با مفاهیم انسانی و فرهنگ و ارزشهای جامعهء مدنی،عدالت کیفری خلاق و پویای را معرفی میکند.این پدیدهء نوظهور،صرف نظر از پیشینههای تاریخی و فرهنگی و قبل از نظریهپردازی،ابتدا در خلال برنامههای مختلف خانوادهء عدالت ترمیمی،نظیر میانجیگری کیفری،محافل تعیین حکم و مجازات، گفتگوی گروههای خانوادگی و...تجربه شده و سپس اصول اساسی و اهداف و کارکردهای آن تئوریزه شده است.عدالت ترمیمی تعریف نوینی را از مفاهیم سنتی و کلاسیک حقوق جزا و کارکرد نهادهای حقوق کیفری ارائه داده و در عمل نیز اثرات قابل ملاحظهای بر سرنوشت اصحاب دعوی کیفری،جامعهء مدنی و نهادهای نظام عدالت کیفری برجا میگذارد. عدالت ترمیمی ابتدا جرم را تعرض به افراد و مناسبات انسانی تلقی نموده و در مرحلهء بعد،آن را نقض قانون جزا میداند و با در نظر گرفتن منافع اساسی بزهکار و نهادهای جامعهء مدنی،بزهدیده و نیازهای اساسی او را در تمام مراحل دادرسی کیفری،در محور توجهات قرار میدهد و کارکردها،اهداف و سازوکارهای جدیدی را در رابطه با اعمال دادرسی کیفری و نظام عدالت کیفری معرفی میکند.در سالهای اخیر،تلاشهای جامعهء بین المللی در راستای ایجاد استانداردهای واحد در مورد برنامههای عدالت ترمیمی و برنامههای میانجیگری بسیار قابل توجه بوده است؛از آن جمله،توصیهنامهء شوریا اروپا در رابطه با میانجیگری،قطعنامهء شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد مصوب ژوئیه 2002 را میتوان نام برد.