تنها نکته مورد توافق میان همه تحلیلگران حوزه روابط بین الملل در مورد تحولات بین المللی سالهای پایانی و آغازین دو هزاره،در«دگرگونی بنیادین جهان پس از فروپاشی شوروی»نمود مییابد؛تغییری که پیامد آن ظهور ایالات متحده آمریکا به عنوان«تنها ابر قدرت»بازمانده از دوران جنگ سرد بود.قرار گرفتن ایالات متحده در رأس هرم چینش بازیگران ...
بیشتر
تنها نکته مورد توافق میان همه تحلیلگران حوزه روابط بین الملل در مورد تحولات بین المللی سالهای پایانی و آغازین دو هزاره،در«دگرگونی بنیادین جهان پس از فروپاشی شوروی»نمود مییابد؛تغییری که پیامد آن ظهور ایالات متحده آمریکا به عنوان«تنها ابر قدرت»بازمانده از دوران جنگ سرد بود.قرار گرفتن ایالات متحده در رأس هرم چینش بازیگران بین المللی،بروز پیامدهای رفتاری خاص را از سوی این کشور اجتنابناپذیر ساخت.بدینترتیب حکومت در جهت بسط و نهادینهسازی هژمونی دستور کار واضح سیاست خارجی آمریکا تعریف شد؛دستور کاری که در گذر زمان با توجه به محیط داخلی و فضای خارجی راهکارهای متناسبی را طلب میکند.گرچه در دوران کلینتون دموکرات با وجود مشخص بودن هدف،اتفاق نظری در مورد این راهکارها حاصل نشد،اما حمله به نمادهای قدرت آمریکا و نه منابع آن در یازدهم سپتامبر،«مقابله با تروریسم»را به اصل سامانبخش سیاست خارجی ایالات متحده و در واقع اصل شکلدهنده نظام بین الملل در سالهای پیش رو بدل ساخت؛عاملی منحصر به فرد برای ایجاد اجماع در حرکت به سمت هژمونی.
این نوشته که گزارشگونهای رسانهای و مطبوعاتی است،تأثیر حادثهء 11 سپتامبر 2001 را بر مسألهء فلسطین-اسرائیل بررسی میکند.مقالهء حاضر که حاصل مشاهدات نویسنده در مدت اقامت در فلسطین بوده است،با تحلیلی از مواضع و استراتژیهای دوسوی حادثهء 11 سپتامبر،بر تأکید خاص بر تلاش اسرائیل برای تخریب«خطوط قرمز»ی که از بیرون به او تحمیل ...
بیشتر
این نوشته که گزارشگونهای رسانهای و مطبوعاتی است،تأثیر حادثهء 11 سپتامبر 2001 را بر مسألهء فلسطین-اسرائیل بررسی میکند.مقالهء حاضر که حاصل مشاهدات نویسنده در مدت اقامت در فلسطین بوده است،با تحلیلی از مواضع و استراتژیهای دوسوی حادثهء 11 سپتامبر،بر تأکید خاص بر تلاش اسرائیل برای تخریب«خطوط قرمز»ی که از بیرون به او تحمیل شده است و آنچه نویسنده«رویکرد نظارتی دولت خودگردان فلسطین»نامیده،آغاز میشود.بخش دوم مقاله مسیرهای این دو موضع را از سپتامبر به این سو پی گرفته و بتدریج به برجسته کردن موضع آمریکا و بویژه پیروزی قاطع در افغانستان و بازتابهای احتمالی آن بر منازعه فلسطین-اسرائیل میپردازد.این بخش از مقاله از اهمیتی فراتر از بخش نخست برخوردار است.نویسنده در این بخش از این موضوع بحث میکند که سیاست دولت بوش قبل از 11 سپتامبر با محوریت«حداقل مداخله»در رویارویی اسرائیل-فلسطین مبتنی بر چند محور بود: 1.پذیرش تعریف شارون از خشونت و آتشبس، 2.درخواست از اسرائیل برای انجام رفتار متعارف با فلسطینیان، 3.تشویق عرفات به تلاش برای مبارزه با تروریسم، 4.حمایت کماثر از توصیهء نهایی کمیته میچل. اما بعد از 11 سپتامبر در دستگاه فکری و دیپلماسی آمریکا دو رویکرد متفاوت ظهور کرد که هرچند نهایتا رویکرد یکجانبهگرای کینهتوزانه و نظامی غالب شد،ولی ناخودآگاه نخبگان فکری و فرهنگی آمریکا،حکایت از رویکرد دیگری داشت: 1.رویکرد چندجانبهگرایی توافقی :(consensual multilateral) اینرویکرد که در میان نخبگان فرهنگی و سیاسی آمریکا در روزهای نخست بعد از 11 سپتامبر در حال شکلگیری بود،معتقد بود بعد از شناسایی،تعیین محل و تعقیب سریع عاملان اصلی این حملات با مساعدت کشورهای منطقه و مسکوت گذاردن موقتی اهداف پیشین جهانبینی آمریکایی-اسرائیلی،باید افکار عمومی آمریکا را در خصوص ضرورت واکنشهای بلندمدت سیاسی و پیگیری منافع آمریکا از طریق همکاری با کشورهای خاورمیانه،قانع کرد. 2.رویکرد یکجانبهگرایی کینهتوزانه :(virulent unilateralism) اینرویکرد که بعد از یک دوره ژستهای عدالتخواهانه و اعمال فشار بر اسرائیل برای رعایت خطوط قرمز اتخاذ شد،از یک سو با اعلام ختم سیاستهای منصفانه در رویارویی فلسطین-اسرائیل،فشارها را از روی اسرائیل برداشت و از سوی دیگر با انجام عملیات نظامی در افغانستان و احتمای تسری آن به بخشهای دیگر،خصوصا عراق،واکنش تروریستی جدیدی را برانگیخت.(مترجم)