رابطهی دین و سیاست همواره یکی از مهمترین پرسش های متفکرانِ عرصه دین و سیاست بوده
است. بعد از ظهور ادیان بزرگ ابراهیمی چون یهود، مسیحیت و اسلام و در طول حیات این ادیان،
تاکنون این مسأله یعنی نسبت دین با سیاست یکی از فصول مهم مباحثات کلامی، اعتقادی و در
اسلام فقهی بوده است . دو پاسخ اساسی و بنیادی در برابر این پرسش که دین و س یاست چه نسبتی
با هم دارند وجود دارد . یک پاسخ بر جدایی دو حوزه دین و سیاست اشاره داشته و قائل به هیچ
پیوندی بین دین و سیاست نمی باشد . در مقابل عده ای نیز با رد پاسخ قبل ، قائل به پیوند بین دین
و سیاست هستند . هر کدام از طرفداران این دو نظریه ادله های را در ا ثبات نظر خود و رد نظر
طرف مقابل مطرح می کند . از طرف دیگر شرایط تاریخی، اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی در
انتخاب هر یک از دو نظریه توسط جوامع و متفکران آن ها تأثیر بسزایی دارد . ماهیت هر یک از
ادیان و برداشت های غالب از آن ها نیز از مهمترین عوامل تأثیر گذار بر پیوند آن دین با سیاست
می باشد . غرب مسیحی با توجه به شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی که در آن به سر می برد و
همچنین براساس ماهیتی که مسیحیت داشت - البته بهتر آن است که بگوییم ماهیتی که برای
مسیحیت بوجود آوردند - به سمت نظریه جدایی دین از سیاست رفت وسال هاست که دیگر مسأله
ای به عنوان پیوند دین و سیاست در غرب مسیحی حل شده تلقی می گردد . تسلط و سیطره
سکولارسیم بر تقریباً تمام شئون اجتماعی ، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غرب به خوبی نشان
دهندة این واقعیت است.
در جهان اسلام، اما وضعیت به گونة دیگری بوده است . پس از ظهور اسلام و بالاخص پس از
تشکیل حکومت توسط پیامبر اسلام در مدینه تقریباً همگان بر این باور و عقیده بودند که دین و
تعبیر می « ارتکاز متشرعه 1 » سیاست از هم جدا نیست . به گونه ای که از این اعتقاد باور عمومی به
شد. حتی بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) هیچ کسی در این امر شک و شبهه ای نداشت و در این
زمینه اختلافی بین مسلمین نبود . تنها بحث و اختلاف در باب جانشین پیامبر اسلام بود . همین نکته
به خوبی نشان می دهد که پیوند دین و سیاست و اینکه سیاست و ادارة امور جامعه باید به دست
رسول خد ا(ص) و پس از او به دست خلیفه او باشد نشان از باور جامعه مسلمین به پیوند این دو
1. منظور از ارتکاز متشرعه این است که علاوه بر وجود سیره بر فعل یا ترک چیزی، نوع حکم آن در شعور و عمق
ذهن جای گرفته باشد.
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 55
حوزه بوده است . این باور تا قرن ها بعد نیز در میان مسلمانان رواج داشت . هر چند شکل این پیوند
عوض شده بود . در زمان پیامبر (ص) و حتی خلفای راشدین او، پیوند دین و سیاست به گونه ای
بود که سیاست ابزارِ دست دین بود . بدین معنا که د ین بر سیاست اشراف داشته و حدود و ثخور و
نحوه عملکرد و ماهیت سیاست را دین مشخص می کرد . در این معنا سیاست در راستای تحقق
آرمان ها و اهداف دین بود . اما تقریباً از زمان معاویه به بعد این رابطه بر عکس شد . به گونه ای که
دین ابزار دست سیاست و سیاست مداران قرار گر فت. در این رابطه، سیاست نقش تعیین کنندگی
برای دین داشت و همین امر زمینه سوء استفاده های زیادی را فراهم کرد . اما به هر حال رابطه ای
بین دین و سیاست وجود داشت و تا قرن ها این نظریه ، نظریهی غالب در میان عوام و علما بود.
اولین ضربه هایی که بر پیکره ی این نظریه وارد آمد حاصل تماس جهان اسلام با غرب بود .
غربی که تقریباً از قرن 15 میلادی با توجه به شرایط خاص خودش به سمت جدایی دین از سیاست
و به تعبیر بهتر حذف دین از عرصة اجتماعی که یک بعد آن سیاست بود حرکت کرد . بنابراین می
توان به این نتیجه رسید که بحث جدایی د ین از سیاست در جهان اسلام یک امر برون زا بوده
ما با این نغمه که اسلام خوب است؛ اما به شرط اینکه محدود به مساجد و معابد باشد و به » . است
اجتماع کاری نداشته باشد در حدود نیم قرن است که آشنائیم . این نغمه، از ماوراء مرزهای
: مطهری، 1369 )«. کشورهای اسلامی بلند شده و درهمه کشورها ی اسلامی تبلیغ شده است
ص 113 ) از تعامل مسلمانان با مسیحیان بود که این فکر به ذهن برخی از مسلمانان خطور کرد که
سیاست می تواند از دین جدا باشد . با توجه به پیشرفت هایی که غرب پس از حرکت در بستر
سکولاریسم و جدایی دین از سیاست بدست آورد این "می تو اند " به "باید " تبدیل شد . یعنی
سیاست و دین نه تنها می توانند بلکه "باید" جدا باشند . از این زمان بود که بحث پیوند دین و
سیاست در بیان متفکران اسلامی مطرح شد . برخلاف مسیحیت که تقریباً از همان ابتدا بین دین و
سیاست و نهادهای آن دو یعنی کلیسا و دولت کشمکش و تعا رض وجود داشت و بعدها این
تعارض ها باکنار رفتن دین، به نفع سیاست تمام شد اما در جهان اسلام این تفکر تعارض و جدایی
نطفه اش در خارج از حوزه فکری جهان اسلام – یعنی مسیحیت - بسته شد و بعد میان برخی از
مسلمانان رشد و نمو یافت . مسلمانان نیز در مقام پاسخ و حل این مسئله به دو دسته موافقان و
مخالفان پیوند دین و سیاست تقسیم شدند . و هرکدام با ارائه ادله های عقلی و نقلی خود به اثبات
نظریه خود و رد نظریات طرف مقابل پرداختند . در میان مخالفان پیوند دین و سیاست یکپارچگی
بیشتری مشاهده می شود . این دسته از مخالفان اگر چه با اد لههای مختلف به اثبات جدایی دین و
56 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
سیاست می پردازند و گاه از خود دین و نصوص آن – مانند قرآن و سنت – برای اثبات این
جدایی استفاده می کنند، اما در نهایت به بحث جدایی دین و سیاست می رسند و در کیفیت این
جدایی چندان بحثی ندارند . اما در میان طرفداران پیوند دین و سیاست نظریات مختلفی در بابِ
نحوه، چگونگی و ماهیت این پیوند مطرح است . به گونه ای که نمی توان به یک نظریه واحد در
باب چگونگی و ماهیت این پیوند رسید . متفکرانی که قائل به ارتباط و پیوند بین دین و سیاست
هستند، پس از پاسخ مثبت به این سئوال که آیا بین دین و سیاس ت ارتباطی وجود دارد، بعد از آن
باید به سئوالات دیگری که در این حوزه مطرح می شود پاسخ دهند .این ارتباط چگونه ارتباطی
است؟ ماهیت و نحوه آن چگونه است؟ آیا دین مقدم بر سیاست است یا سیاست مقدم بر دین؟
دین ابزار دست سیاست است یا سیاست ابزار دست دین؟ کدام یک تعیین کننده ماهیت دیگری
است؟ و سئوالات بسیار دیگری از این دست . همین مسائل باعث شده تا در میان معتقدین به پیوند
دین و سیاست شاهد یک دستی نباشیم.
موضوع بحث این مقاله و سئوالی که در صدد تبین و پاسخ به آن هستیم در این حوزه قرار می
گیرد. یعنی ما ارتباط بین دین و س یاست را بصورت پیش فرض پذیرفته ایم . در مرحله دوم، در
میان سئوالات بسیاری که مطرح است بصورت مشخص می خواهیم به این به این سئوال پردازیم
که در رابطه ی بین دین و سیاست، تأثیر دین و انگاره ها و مفاهیم آن بر سیاست ، تأثیری صوری و
عرَضی است، و یا نه ، دین بر سیا ست تأثیر ماهوی گذاشته و سیاسی که از دل دین بیرون آمده
است بصورت ماهوی با سیاستی که مستقل از دین بوده تفاوت دارد؟ مصداق این سیاست مستقل
از دین را در غالب سیاستی که در بستر مدرنیته غرب رشد کرده است می توان یافت . این پژوهش
برای کسانی موضوعیت دارد که قائل به پیوند دین و سیاست بوده، سپس دربحث نحوه و
چگونگی این پیوند و ارتباط، به یکی از از سئوالات مطرح در این حوزه پاسخ می دهد . بنابراین
برای کسانی که اصولاً قائل به هیچ گونه پیوند و ارتباطی بین دین و سیاست نیستند، این پژوهش
هیچگونه موضوعیتی ندارد.
نکته دیگر آن که در این پژوهش ما با نهادهای دین و سیاست، یعنی روحانیت و دولت یا
حکومت کاری نداریم . به بیان دیگر منظور ما از پیوند دین و سیاست، در قالب مفهومی و معنای
نظری آن هاست . چگونگی پیوند دین و سیاست در قالب مفهومی و معنایی آن است که نحوه
ارتباط این دو را در قالب ن هادهایشان، یعنی نحوه پیوند روحانیت و دولت یا حکومت مشخص می
کند. نکته ای که مورد غفلت برخی قرار می گیرد آن است که بدون توجه به نوع و ماهیت پیوند
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 57
دین و سیاست در قالب مفهومی به سراغ پیوند نهادهای این دو یعنی روحانیت و دولت ( حکومت)
می روند.
1. معنای تأثیر عرَضی و ماهوتی
پیش از وارد شدن به اصل مبحث لازم است ابتدا مقصود خود را از تأثیر گذاری عرضی و ماهوی
دین بر سیاست روشن کنیم . برای این منظور لازم است از منظری فراخ تر به مسئله بنگریم . ابتدا
باید مشخص کنیم که علوم اجتماعی که علم سیاست نیز یکی از این علوم است دا رای چه مؤلفه
های کلیدی می باشد که تغییر آنها، تفاوت ماهوی آن علوم را به دنبال خواهد داشت . علوم
اجتماعی در معنای کلان خود به دنبال تبیین جامعه انسانی از منظرهای مختلف، شناخت مسائل و
نیازهای جامعه و ارائه را هکارها و پاسخ هایی برای حل مشکلات و معزلات و زندگی بهتر
اجتماعی هستند . در همین راستا علوم اجتماعی مبتنی بر چهار مؤلفه کلیدی وظایف فوق ذکر را
انجام می دهند .این چهار مؤلفه عبارتند از انسان شناسی، نظام ارزشی، روش و در نهایت پاسخ
هایی که ارائه می دهند . این چهار مؤلفه ماهیت علوم اجتماعی را مشخص می کنند . تغییر در هر
کدام از این مؤلفه ها شدت و میزان تغییر در ماهیت این علوم را مشخص می کند . بنابراین زمانی
می توانیم از تغییر ماهوی علوم اجتماعی و از جمله علم سیاست صحبت کنیم که انسان شناسی،
نظام ارزشی، روش ها و پاسخ های این علوم نسبت به گذشته تغییر کرده باشند . چنانکه دین بتواند
انسان شناسی،نظام ارزشی، روش ها و پاسخ هایی که در علم سیاست مطرح است را دچار تغییر و
دگرگونی کرده و در راستای اهداف و مقاصد خود قرار دهد می توان از تأثیر ماهوی دین بر
سیاست صحبت کرد . اینجاست که می توانیم ادعا کنیم سیاست دینی و یا سیاست برگرفته ش ده از
دین و یا سیاست اسلامی بصورت ماهوی با انواع دیگر سیاست که در مکتب ها و پارادایم های
دیگر مطرح است تفاوت ماهوی دارد . اما اگر در هر کدام از آن مؤلفه های چهارگانه تغییری
صورت نگیرد نمی توان از تغییر ماهوی صحبت کرد . به عنوان مثال اگر تعریف ما از انسان در
چهارچوب انسان شناسی -که خود زیر مجموعه ای از جها ن شناسی و یا جهان بینی است - همان
باشد که مثلاً در سیاست مدرن غرب مطرح است نمی توان گفت تفاوت اساسی یا ماهوی بین
سیاست در اسلام و سیاست در غرب وجود دارد . اصولاً این چهار مؤلفه وابستگی درونی با هم
دارند. نوع انسان شناسی تعیین کننده ی نوع نظام ارزشی خواهد بود و به تَبع آن نوع نظام ارزشی
تعیین کننده ی نوع روش ها مورد استفاده و نوع روش ها تعیین کننده نوع پاسخ ها خواهد بود . به
58 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
فرض اگر در انسان شناسی تفاوت وجود داشته باشداما نظام ارزشی، متناسب با آن انسان شناسی
تغییر نکرده باشد و یا روش ها و پاسخ ها متناسب با آن انسان شناسی و نظام ارزشی نباشد، علاوه
بر تناقضات درونی و عدم کارایی مناسب آن علوم اجتماعی، نمی توان از تغییر ماهوی آن علم
صحبت کرد . در نهایت می توان گفت تغییر صورت گرفته در این علوم صوری و عرضی بوده و
در ماهیت تغییری صورت نگرفته است.
برای مثال، سیاستی که در غرب بعد از دوران ماکیاولی مطرح شد و از او به عنوان پدر این
سیاست مدرن نام برده می شود در چهار مؤلفه فوق ذکر با سیاستی که قبل از آن مطرح می
شدتفاوت دارد . انسانی که ماکیاولی از آن صحبت می کرد با انس انی که قبل از آن، از زمان یونان
باستان و تا قرون وسطا مطرح بود تفاوت داشت . البته همان گونه که بیان شد این تفاوت ناشی از
تفاوت جهان بینی ها بود . نظام ارزشی و ارزش هایی که ماکیاولی از آن صحبت می کردند نیز
چنین بود . عظمت، قدرت و شهرت به عنوان ارزش های جدیدی م طرح شد و سیاست مدرن بر
اساس آن ها شکل گرفت . در صورتی که ارزش های مطرح در نظام ارزشیِ قبل از ماکیاولی
موارد دیگری بود و حتی این ارزش های جدید در گذشته به عنوان ضد ارزش شناخته می شد .
هنگامی که ارزش ها تغییر کرد، روش ها نیز متناسب با آن تغییر می کند . از یک طر ف عظمت،
قدرت و شهرت به عنوان ارزش های جدید، هدف قرار گرفت و از طرف دیگر انسان که در قالب
مفهوم اومانیستی خود از خدا بریده شد بود، دیگر بدون ترس، از هر روشی اَعم از مشروع و
نامشروع می توانست استفاده کند . اینجاست که ماکیاولی به شهریار پیشنهاد می کند در ظاهر به
دین و ارزش های دینی و مذهبی پایبند بوده اما در عمل می تواند آن ها را زیر پا بگذارد . در مقام
پاسخ برای معزلات و مشکلات جامعه نیز راهکارهایی پیشنهاد می شود که با گذشته تفاوت
اساسی داشت . لذا می توان بیان کرد که اندیشه های ماکیاولی تأثیر ماهوی بر سیاست گذا شته و
سیاست حاصل افکار او با سیاست قبل از آن تغییر ماهوی دارد.
حال باید دید آیا تأثیری که دین بر سیاست می گذارد یک چنین تأثیری است . سیاست متأثر از
دین با سیاست موجود در عرصه جهانی که پدر آن ماکیاولی بوده و در قالب سیاست مدرن خود
را نشان می دهد تفاوت ماه وی دارد و یا نه؛ این تفاوت یک تفاوت صوری و عرضی بوده و با
موصوف کردن بسیاری از مفاهیم و دانشواژه های سیاست ماکیاولیستی و مدرن به صفت اسلامی
و دینی صرفاً با الفاظ بازی می شود و ماهیت سیاست ها، همان سیاست ماکیاولستیِ مدرن است.
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 59
2. تأثیر گذاری دین بر سیاست: ماهوی یا عرضی
پاسخ به این سوال که آیا تأثیر گذاری دین بر سیاست ماهوی است یا عرضی - با توجه به تعریفی
که در قسمت قبل ارائه شد - احتیاج به مقدماتی دارد . روشن شدن این بحث محتاج این است که
ابتدا به دو سوال کلیدی و اساسی در مورد دین پاسخ دهیم . اول آنکه بطور کلان انتظار ما از دین
چیست و دوم بحث قلمرو دین است . اصولاً در اکثر مباحثی که در مورد دین مطرح می شود این
دو سوال نقش محوری و اساسی دارند . نحوهی پاسخ به این دو سوال روشن کننده بسیاری از
مسائل و مباحث در باب دین است . با پاسخ به این دو سوال و سپس تسری دادن آن به حوزه
سیاست می توان به سوال اصلی این پژوهش که آیا تأثیر دین بر سیاست ماهوی است یا صوری و
عرضی پاسخ داد . به معنای دیگر با روشن شدن انتظار ما از دین در سطح کلان می توان این انتظار
از دین را به حوزه سیاست نیز تسری داد و بیان داشت که در حوزه سیاست ما چه انتظار ی از دین
داریم و در سوال دوم نیز با مشخص کردن قلمرو دین در معنای کلان آن می توان قلمرو دین در
حوزه سیاست را نیز تبیین نمود . انتظار ما از دین و قلمرو دین در حوزه سیاست تبیین کننده نوع و
ماهیت تأثیر آن بر سیاست است.
2-1 . انتظار بشر از دین
در باب انتظار از د ین بحث های مفصل و مبسوطی صورت گرفته است و کتاب های و مقالات
زیادی از گذشته تا به امروز در این باب نوشته شده است . از منظرهای مختلفی می توان به تبیین
انتظار بشر از دین پرداخت . به عنوان مثال آیت اللّه عبدالله جوادی آملی چهار شیوه را برای تبین
انتظار بشر از د ین مطرح می کند . تبیین انتظار بشر از راه بررسی ادله ضرورت بعثت انبیا، از راه
بررسی فواید دین، از راه انسان شناسی و از راه شناخت منابع دین . (جوادی آملی ، 1384 : بخش
دوم). علاوه بر شیوه های تبیین انتظار بشر از دین، ادله های گوناگون و مختلفی نیز در این باب
مطرح شده است . از انجا که بررسی بنیادی و اساسی مبحث انتظار بشر از دین و توضیح و تبیین
ادله های موجود در این مبحث خود مجالی گسترده تر را طلب می کند و موجب اطاله کلام ما می
شود لذا از این مباحث گذر کرده و به سه دیدگاه کلانی که در باب انتظار بشر از دین وجود دارد
می پردازیم . ان شاء اللّه خوانندگان محترم برای آگاهی از نحوه ی تبیین و ادله های موجود در این
باب می توانند به کتب و منابع موجود دراین زمینه که توسط اساتید حوزوی و دانشگاهی به زیور
60 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
تبع آراسته شده است رجوع کنند . نظریاتی که در باب انتظار بشر از دین وجود دارد ر ا می توان با
سه دسته کلان تقسیم بندی کرد. دیدگاه دنیاگرایانه، دیدگاه عقبی گرایانه و دیدگاه جامع گرایانه.
2-1-1 . دیدگاه دنیاگرایانه و نسبت دین و سیاست در آن
این دیدگاه هدف بعثت انبیا و دینی که آنها آورده اند را در امور دنیوی و حیات این جهانی
جستجو می کند . به تعبیر دیگر دین آمده که دنیای ما را آباد کند 2. بر این اساس انتظار ما از دین
آن است که بیشتر از آنکه به آخرت ما بپردازد به دنیای ما بپردازد . اگر دنیای ما آباد و ساخته شد
به تبع آن عقبی و آخرت ما نیز ساخته می شود . اگر چنین دیدگاهی را بپذیریم که دین برای د نیا
است، نتیجه ای که از آن در باب ارتباط دین و سیاست می شود گرفت آن است که دین ابزار
دست سیاست است . سیاست به ماهو سیاست مفهومی است که به تدبیر امور این دنیا می پردازد .
اگر قرار بر این باشد که دین نیز صرفاً به امور این دنیا بپردازد در این صورت دین، مفهومی ه م
ردیف سیاست قرار می گیرد . دین با توجه به کارکرد اعتقادی و باور آفرینی که دارد با سهولت
بیشتری نسبت به سیاست می تواند مردم را با خود همراه کند . این قابلیت دین در همراه کردن و
تاثیر و نفوذ در توده های مردم و ایجاد باورهایی در میان آن ها بهترین زمینه را برای سیاست فراهم
می کند تا با استفاده از دین به مقاصد خود برسد .در این معنا دین نیست که بر سیاست تاثیر می
گذارد بلکه سیاست است که با تعیین تکلیف کردن برای دین برآن تاثیر گذاشته و دین تابعی از
سیاست می شود .در این معنا دین در راستای مقاصد سیاست و توجیه آن بر می آ ید و هر آنچه
سیاست بخواهد با مطرح شدن در قالب دین راحت اجرایی می شود . تاریخ اسلام بسیار شاهد
مواردی این چنین بوده است . بارها اتفاق افتاده که خلفا و حاکمان و سلاطین در جهان اسلام
عملی انجام داده اندکه بعد آن عمل نه تنها توسط دین توجیه شده که حتی جزئی از آمو زه های
دین قرار گرفته است.
نمونه هایی از این موارد را در فلسفه سیاسی اهل سنت مشاهده می کنیم . زمانی خلیفه در سقیفه
توسط به اصطلاح اهل حل و عقد انتخاب می شود . زمانی دیگر خلیفه قبل جانشین خود را تعیین
1. این نظریه به ابونصر فاراب ی و ابن سینا نسبت داده می شود (عباسی ، 1381 : ص 48 ) همچنین ر.ک: کتاب نقد،
ش 2و 3، صص 26 و 265 . / ابونصر فارابی، سیاست مدینه، ترجمة سیدجعفر سجادی، (انجمن فلسفة ایران ). / ابن سینا،
الاشارات و التنبیهات، تصحیح محمود شهابی، (انتشارات دانشگاه تهران )، / همو، الشفاء ، الالهیات، تصویر و مراجع
ابراهیم مدکور، (قاهره).
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 61
می کند و در جای دیگر خلیفه توسط شورا تعیین می شود . بدون ای نکه بررسی شود که فلسفه هر
کدام چیست و چرا سه خلیفه با سه شیوه متفاوت انتخاب می شوند و آیا این موارد ریشه در دین
دارد، بعد ها این سه شیوه در فلسفه اهل سنت از راه های مشروعیت دینی حکومت ها قرار می
گیرد. حتی کار به جایی می رسد که استیلا، یعنی دست یابی به حکو مت با زور و غلبه نیز مشروع
تلقی می شود .اینجاست که به وضوح شاهدیم که دین در راستای مقاصد سیاست و توجیه آن قرار
می گیرد.
2-1-2 . دیدگاه عقبی گرایانه و نسبیت دین و سیاست در آن
در این دیدگاه، برخلاف دیدگاه قبلی، هدف دین بیشتر به سمت حیات اخروی بشر می باشد . در
این معنا دین نیامده که به دنیای ما بپردازد . بلکه دین هدفش سعادت اخروی و آباد کردن آخرت
بشر می باشد . مهدی بازرگان و عبدالکریم سروش از چهره های شاخصی هستند که به دین از این
منظر نگریسته اند . آنان و مخصوصاً سروش بر این اعتقاد است که دین برای پاسخ دادن به مسائ لی
آمده که عقل بشر قادر به درک و فهم آن نیست . اداره امور جامعه از آن دست مواردی است که
عقل بشر خود می تواند در آن به تدبیر و مدیریت بپردازد . آباد کردن دنیا از عهده ی عقل بشر
برمیآید. لذا دین باید به آخرت و عقبی که عقل بشر از درک و شناخت آن عاجز و ناتوان است
بپردازد. در این دیدگاه دین و سیاست دو مفهوم جدا از هم تلقی می شود . دین مربوط به آخرت و
سیاست مربوط به امور دنیا در نظر گرفته می شود . سروش در مورد بازرگان بیان می دارند که
ایشان می خواهد با آیات در روایاتی که داریم نشان بدهد که آبادانی دنیا را از دین ن باید انتظار »
داشت. (صادقی، 1375 :ص 170 ) بنابراین بین سیاست و دین در این دیدگاه پیوندی وجود ندارد.
2-1-3 . دیدگاه جامع گرایانه و نسبت دین و سیاست در آن
در این دیدگاه هدف رسالت انبیاء و دین هم حیات دنیوی و هم حیات اخروی بشریت است . دین
دو بعد زندگی انسان را مد نظر قرار داده است. از این رو این دیدگاه را جامع نگر می نامیم . امام
خمینی(ره)، مرتضی مطهری، جوادی آملی، مصباح یزدی و ... از چهره های شاخص این دیدگاه
هستند. در این دیدگاه دین هم برای حیات دنیوی و هم حیات اخروی نظر و برنامه دارد . پر واضح
است که در این دیدگاه بین دین و سیاست پیوند وجود دارد . چون همان طور که گفته شد سیاست
به تدبیر امور دنیا می پردازد و دین نیز به این امر اهتمام دارد . این دیدگاه کاملاً بر خلاف دیدگاه
62 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
عقبی گرایانه است که دین صرفاً حیات اخروی را هدف قرار داده و به امور دنیوی و سیاسی
کاری ندارد . از طرف دیگر اهتمام دین به امور دنیا و آباد کردن دنیا و پیوندی که از این طریق بین
دین و سیاست برقرار می شود با آن پیوندی که در دیدگاه دنیا گرایانه مطرح شد متفاوت است . در
دیدگاه جامع نگر درست است که دنیا و آباد کردن آن هدف بعثت انبیاء و دین است اما این
هدف، هدف اصلی و بالذات دین نیست . بلکه هدف اصلی و بالذات دین حیات و سعادت اخروی
هدف بالذات انبیاء، هدایت و معرفت » . بشر می باشد و آباد کردن دنیا هدف بالعرض دین است
الهی است، اما تحقق این هدف در جامعه بشری مستلزم اتخاذ اهداف بالعرض دیگری مانند
تاسیس حکومت و اصلاح نظ ام معیشتی است. پرداختن به اصلاح معیشت دنیوی وظیفه پیامبران
است اما وظیفه ای بالعرض . بنابراین نباید گمان کرد که بالعرض بودن به معنای فرعی بودن و نفی
آن از وظیفه انبیاست و بلکه به معنای این است که پرداختن به اصلاح دنیا و ظلم ستیزی در امتداد
مطهری ، 1368 :ص 179 ) با توجه به چنین انتظاری از دین و ) « رسالت است اما به قصد ثانوی
اصالت سعادت اخروی در آن و قرار گرفتن دنیا در این راستا،در نسبت دین و سیاست، دین است
که بر سیاست تاثیر گذاشته و سیاست متاثر از آن می شود . دین حدود و ثقور سیاست و اهداف آن
را مشخص می کند و سیاست باید در راستای اهداف و مقاصد دین عمل کند . در این معنا بر
خلاف دیدگاه دیناگرایانه سیاست ابزار دست دین است و نه دین ابزار دست سیاست . دین است
که ماهیت سیاست و نحوه ی عملکرد آن را مشخص می کند. به بیان کلی تر در این دیدگاه دین بر
سیاست اشراف کامل دارد.
از آ نجا که انتظار بشر از دین، تعیین کننده ی قلمرو دین است (سروش، 1370 : ص 390 ) پیش از
وارد شدن به مبحث بعد ، یعنی قلمرو دین ، باید مشخص کنیم که ما در این پژوهش کدامیک از
این سه دیدگاه را در مورد انتظار بشر از دین قبول داریم . دیدگاه دنیا گرایانه کمترین پذیرش و
مقبولیت را در میان متفکران و عالمان جهان اسلام دارد می باشد . ادلهی مطرح شده در این باب
نیز جزء ضعیف ترین ادله می باشد . امروزه بحث و مناظره اصلی بین دو دیدگاه عقبی نگر که
کسانی چون بازرگان ، سروش ، مجتهد شبستری ، محسن کدیور و .... جزء شارحان و طرفداران
آن هستند و دیدگاه جامع نگر که کسانی چون امام خمینی (ره)، مطهری، مصباح یزدی ، جوادی
آملی و ... جزء شارحان و طرفداران آن بوده و هستند ، جریان دارد . نظریه عقبی نگر در نهایت به
سکولاریسم ختم می شود . نگاهی گذرا به مباحث و آثار و نوشته های متفکران عقبی نگر به
خوبی نشان دهنده حضور گسترده ی مبانی و اصول سکولاریسم در اندیشه آنان می باشد . اگر قرار
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 63
باشد دیدگاه عقبی نگر رابپذیریم باید بحث را همین جا به پایان برسانیم . چون رابطه ای بین دین و
سیاست باقی نمی ماند که بخواهیم نوع و ماهیت این رابطه را بررسی کنیم . دیگاه عقبی گرا اصولاً
اگر دین ». ماهیت دین و اسلام را زیر سوال می برد . دیدگاه عقبی نگر یعنی حذف نیمی از دین
چیزی است که در قرآن آمده، شامل مسائل اجتماعی و سیاسی می شود و راجع به قوانین مدنی،
قوانین جزایی، قوانین بین المللی و راجع به عبادات و اخلاق فردی سخن گفته ا ست و برای زندگی
خانوادگی، ازدواج، تربیت فرزند و برای معاملات و تجارت دستور العمل دارد، پس چه چیزی از
قلمرو دین اسلام خارج می ماند؟ ...اگر اسلام دینی است که در قرآن معرفی شده، چطور برخی
می گویند اسلام ربطی به زندگی اجتماعی مردم ندارد .اگر مسائل ازدواج و طلاق جزء دین نیست،
اگر مسائل تجارت، رهن، بیع و ربا مربوط به دین نیست، اگر مساله ولایت و اطاعت از اولی الامر
مصباح یزدی ، )« ؟ جزء دین نیست، پس چه از دین می ماند و شما از کدام دین صحبت می کنید
( 1378 : ص 57
آیات و روایات و سنت نیز دلالت بر حقانیت دیدگاه جامع نگر دارد. بسیارند آیات و روایاتی
که هم دنیا و هم آخرت را هدف قرار داده – البته با اصالت دادن به آخرت - . به عنوان مثال
یثَبت اللّه الَّذینَ آمنُواْ بِالْقَولِ الثَّابِت فی الْحیاةِ الدنْیا وفی الآخرَةِ » : خداوند در قران کریم می فرماید
خدا ک سانى را که ایمان آورد ه اند در زندگى دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت )«
مى گرداند)(ابراهیم : 27 ) که اشاره به این مهم دارد که هم دنیا و هم آخرت هدف دین می باشد . و
اللّه یبسطُ الرِّزقَ لمنْ یشَاء ویقَ در وفَرِحواْ » : در آیه دیگر اشاره می شود که اصالت با آخرت است
خدا روزى را براى هر که بخواهد گشاده یا ) « بِالْحیاةِ الدنْیا وما الْحیاةُ الدنْیا فی الآخرَةِ إِلاَّ متَاع
تنگ مى گرداند و [لى آنان ] به زندگى دنیا شاد شده اند و زندگى دنیا در [برابر] آخرت جز بهر ه اى
[ناچیز] نیست) (رعد: 26 ). سنت نبوی نیز بخوبی دلالت بر اهتمام پیامبر (ص) به امور دنیوی جامعه
مسلمین دارد به نحوی که وجود مبارک پیامبر اعظم (ص) اقدام به تأسیس حکومت در مدینه و
تدبیر امور سیاسی و دنیوی مسلمین نمودند.
2-2 . قلمرو دین
اگر در چهارچوب انتظار بشر از دین پذیرفتیم که دین ه م به این دنیا و امور آن و هم به به عالم
آخرت نظر و اهتمام دارد؛ در گام بعد این سئوال پیش می آید که دین چقدر در مسائل مربوطة
ورود پیدا کرده است . به تعبیر دیگر در بحث انتظار از دین نگاهی افقی به مسأله داشتیم، یعنی به
64 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
عنوان مثال به دنبال این نکته بودیم که دی ن چه سطحی را پوشش داده است، اما در بحث قلمرو
نگاهی به عمق و به تعبیری عمودی به مسأله داریم یعنی می خواهیم بدانیم در این سطح مورد
انتظار، دین چقدر نفوذ پیدا کرده و چه عمقی دارد . دین در مسائل دنیا و آخرت ما قرار است به
چه سئوالاتی پاسخ دهد . اصولاً دین وظیفه دارد تا کجا به سئوالات و مسائل ما پاسخ دهد . توانایی
دین در این حوزة مورد انتظار – دنیا و آخرت – چقدر است؟ در مورد آخرت تقریباً اجماعی
وجود دارد که هر سئوال و هر پاسخی که در مورد آخرت است دین به آن می پردازد . شناخت ما
از آخرت در آن حدی است که دین برای ما تع یین کرده است . هر چه دین در مورد آخرت بیان
داشته مبنای شناخت ما و پاسخی برای پرسش های ما است و هر آنچه که مطرح نشده – اگر قائل
به این فرضیه باشیم - دیگر برای ما پوشیده است و عقل و تجربة نیز هم که راهی به آخرت و عقبی
ندارد. حتی سکولارها نیز به این امر اذعان د ارند که دین مربوط به عقبی است . و هر چه آگاهی در
مورد عقبی بخواهیم باید در دین جستجو کنیم . برای آنان که قائل به اهتمام حضور و نقش دین در
امور دنیایی و من الجمله سیاست هستند، سئوال این است که این اهتمام و حضور دین در عرصه
امور دنیوی چقدر است؟ دین به نیازها و سئوالات تا چه حد پاسخ داده است .آیا صرفاً دین برای
دنیا و امور آن ، من الجمله سیاست، یکسری کلیاتی را طرح نموده و یا نه جزئیاتی را نیز بیان
داشته؟این ها سئوالاتی است که در حوزه قلمرو دین مطرح می شود . روشن شدن بحث قلمرو دین
در کنار انتظار ما از دین کمک شایان ی در رسیدن به پاسخ پرسش اصلی پژوهش که همان تأثیر
گذاری ماهوی یا عرضی دین بر سیاست بود می کند . مباحث و نظریاتی که در مورد قلمرو دین
مطرح شده است را می توان در سه دیدگاه کلان تقسیم بندی نمود . دیدگاه حداقلی، منطق
الفراغی و حداکثری . اکنون به اجمال به بررسی این سه دیدگاه و نسبت سیاست و دین در این سه
دیدگاه می پردازیم.
2-2-1 . دیدگاه حداقلی
حداقلی ها قائل به محدود ترین قلمرو برای دین در امور دنیا و سیاست هستند . آن ها اعتقاد دارند
که دین صرفاً به ارائه یکسری کلیات بسنده نموده است و ارزش های بنیادی را مطرح کرده ا ست
مدعای حداقلی ها آن است که آن چه در مجموعه ی کتاب و سنت در اختیار ماست، تنها می »
تواند راهبردهای کلی و ارزشی را ترسیم نماید و بنابراین نباید ترسیم نظام کامل سیاسی، اقتصادی
حقیقت، 1383 : ص 4). کسانی چون بازرگان، سروش و ) « و اجتماعی را از دین انتظار داشته باشیم
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 65
مجتهد شبستری قائل به این نظریه هستند . بازرگان بیان می دارد که گزاره های سیاسی در حد
کلیات و راهبردهای ارزشی در دین وجود دارد . (بازرگان، 1341 ) همچنین در سخنرانی عید مبعث
سال 1371 این مسأله را مطرح می کند که یاد دادن نوع زندگی از جانب دین لغو است همان گون ه
که پیامبران درس چوپانی و آشپزی نداده اند، امور اقتصاد و سیاست راهم به خودمان واگذارده اند
(بازرگان ، بهار 1374 ) البته بازرگان نگاه افراطی ای مانند دیگران ندارد .درست است که او قائل
به دیدگاهی حداقلی بوده اما به این مساله اعتقاد دارد که دین بر سیاست اشراف دارد . (بازرگان،
1341 ) طبیعتاً این اشراف دین بر سیاست در امور کلی است . در مقابل دکتر سروش با قائل بودن به
حداقل ترین قلمرو دین در سیاست، مفاهیم سیاسی را دارای ماهیت و ذاتی مستقل می داند که
هر چیزی که از پیش خود ذاتی و ماهیتی » . هرگز نمی توانند ماه یتی دینی را برای خود بپذیرند
داشته باشد، دیگر نمی تواند ذاتاً دینی شود . چرا که یک چیز نمی تواند دو ذات و ماهیت داشته
باشد. لذا جامعه شناسی ذاتاً دینی یا فلسفه ذاتاً اسلامی یا مسیحی نمی توان داشت، چنان که
257 ) اقوال فوق به خوبی نشان -251 : سروش ، 1376 ) « حکومت ذاتاً دینی هم قابل تصور نیست
می دهد که در دیدگاه حداقلی در بهترین حالت دین صرفاً بر سیاست یک اشراف، آن هم در
صورت جهت گیری های کلی دارد . قائلین متأخرتر این دیدگاه اصولاً هیچ رابطه ذاتی و ماهوی
بین دین و سیاست قائل نیستند و سیاست و مولفه ها و مفاهیم آن را دارای ذات ی مستقل برای خود و
جدا از دین می دانند.
2-2-2 . دیدگاه منطقه الفراغ
منطقه الفراغی ها نظریه خود را براساس تقسیم بندی دین به امور منصوص و غیر منصوصی مطرح
می کنند . امور منصوص مسائل و احکامی هستند که نص صریحی در مورد آن ها وجود دارد . در
این مسائل کسی نمی توان د دخل و تصرفی کند . به عنوان مثال هنگامی که قرآن در مورد مسئله ای
اظهار نظر صریحی می کند هیچ یک از مسلمانان اعم از فقیه و غیر فقیه مجاز نیستند برخلاف آن
عمل کرده و نظری بدهند .در مقابل، اموری وجود دارد که دین نص صریحی درباب آن ها ندارد .
و غیز منصوص هستند . به تعبیر دیگر شارع مقدس در آن حوزه ها دارای احکام الزام آوری نیست .
را به معن ای همین حوزه به کار برده است . « منطقه الفراغ » شهید سید محمد باقر صدر اصطلاح
402 ) در حوزه امور غیر منصوص که احکام الزام آوری را شارع مقدس -400 : (الصدر، 1980
تعیین ننموده است، از طریق اج تهاد و با استناد به امور منصوص احکام صادر می شود. شهید صدر
66 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
مسأله منصوص و غیر منصوص را به مسأله ثابت و متغیر در شریعت پیوند می زند . منصوصات،
ثابتات دین است و حوزه ی غیر منصوص متغیرات است که لازم است متناسب با شرایط زمان و
مکان و از طریق اجتهاد تعیین شوند . طرفداران نظریه منطقه الفراع نظیر نایینی و شهید صدر قائل به
این امر هستند که بخش اعظم مسائل سیاسی که مربوط به حکومت است جز امور غیر منصوص
است . یعنی دین نص صریحی در مورد آن ها ندارد . بلکه باید متناسب با شرایط زمان و مکان و از
نایینی دایره امور غیر منصوص را وسیع می داند و معظَمِ » . طریق اجتهاد آن امور را تعیین کرد
102 ). شهید صدر نیز در -98 : غروی ناییی ، 1334 ) « سیاسات نوعیه را از این دست قلمداد می کند
سیاست و حکومت را جز متغیرات که در حوزه غیر منصوصات « دولت انتخابی اسلامی » نظریه
165 ) در این دیدگاه شاید بتوان ارتباط و پیوند بیشتری -166 : است قرار می د هد (کدیور، 1376
نسبت به نظریه حداقلی بین دین و سیاست یافت اما در نهایت در این نظریه نمی توان ارتباط عمیق
و ماهوی ای بین دین و سیاست را جستجو کرد . اگر قائل به این امر باشیم که سیاست و حکومت
جز متغیرات دین است و دین در باب سیاست و حکومت نصی ندارد، زمینه برای افتادن سیاست و
حکومت در دام سکولاریسم فراهم می شود . هر چند که قبول داشته باشیم که اسلام به سیاست و
حکومت نظر داشته باشد، وقتی نصی در مورد سیاست و حکومت نیست و این امور تابعی ای از
شرایط مکان و زمان هستند و به تعبیر د یگر متغیرند، به راحتی زمینه فراهم می شود تا سیاست و
حکومت را در چهارچوب نظریات و پارادایم هایی خارج از تفکر اسلامی قرار داد و بیان داشت
که شرایط زمانی و مکانی چنین امری را اقتضاء می کند . وجود چنین دیدگاهی که سیاست و
حکومت را جز متغیرات و غیر منصوصات دین به حساب می آورد به مراتب خطرناک تر از
دیدگاه حداقلی ها و یا حتی دیدگاه عقبی گرایان – در مبحث انتظار بیشتر از دین - است . در آن
نظریات در نهایت دین از سیاست جدا می شود اما در نظریه منطقه الفراغی ها سیاست به راحتی می
تواند در قالب های غربی و اومانیستی و سکولار ق رار بگیرد و در عین حال با توجه به متغیر بودن و
غیر منصوص بودن آن می توان با توجیهاتی آن مدل سیاست را در قالب سیاست دینی تفسیر کرد .
یعنی سیاست غیر دینی به راحتی می تواند رنگ دینی به خود بگیرد . ضربه ای که از این راه بر دین
وارد می شود به مراتب بدتر از ضربه ا ی است که از جدایی دین و سیاست که در سایر نظریات
وجود دارد، وارد می شود . در این نظریه در بر روی هر نظریه غیر اسلامی باز می شود تا وارد
حوزهی تفکر اسلامی شود . هر چند قائل باشیم که از طریق اجتهاد و روش های آن می شود
جلوی نقایص این نظریه را گرفت؛ اما تجربه یک سده اخیر جهان اسلام چنین چیزی را نشان نمی
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 67
دهد. اکثر متفکران مسلمان که در این حوزه تفکر کرده اند بیش از انکه نظریه و ایده ای را در
حوزه تفکر اسلامی و به قول خود مبتنی بر منصوصات و ثابتات دین ایجاد کنند دست به توجیه
نظریات غربی و به تعبیری اسلامیزه کردن آن ها زده اند . همان فضای منطقه الفراغ چنین زمینه ای
را برای آن ها فراهم نموده است . بطور مثال کسانی چون رشید رضا و یا عبده بحث پارلمان و
توجیه می کنند . در اینجا این متفکران « و امرهم شورا بینهم » حکومت دمکراسی را در غرب با آیه
و امثال آن ها در واقع اندیشه و نظر یه ای را در حوزه سیاست اسلامی تولید نکرده اند بلکه با
استفاده از منصوصات دین، دست به توجیه مفاهیم و گزاره های غیر دینی زده اند . از این دست
مثال ها در طول تاریخ یکصد ساله اخیر جهان اسلام بسیار است . روزی مارکسیست های به
اصطلاح مسلمان مانند مجاهدین خلق (منافقین فعلی ) در دهة چهل اندیشه های مارکسیسی را با
توجه به آیات قرآن و احادیث و نهج البلاغه به گونه ای اسلامی تفسیر کرده و آن ها را وارد تفکر
و پارادایم اسلامی می کردند . این اواخر نیز با افول مارکسیسم و سیطره بی چون و چرای لیبرالیسم
بر فضای فکری جهان، در ایران و جهان اسلام بسیاری از مفاهیم لیبرالیستی دارای تفسیری اسلامی
« جامعه مدنی، همان مدینه النبی است » و گزاره هایی چون « دمکراسی دینی » شد. مفاهیمی چون
شهید صدر نمونه ای از همان مدل « دولت انتخابی اسلامی » نشانه ای از این امر است .حتی نظریه
دمکراسی غربی است اما به شکل اسلامی آن . می توان مبحث منطقه الفراغی ها را اینگونه خلاصه
کرد که آن ها معتقدند که سیاست و حکومت دغدغه دین است و دین به سیاسات نظر دارد اما در
عین حال دین دیدگاه ثابت و منصوصی در مورد سیاست ندارد و آن را به اجتهاد خود مسلمین و
بسیاری از متفکران عرب نیز اسلام را دین حکومت می دانند، ولی در عین حال » . انهاده است
حنفی و ) « چگونگی حک ومت و اداره جامعه مسلمانان را به اجتهاد عموم مسلمانان وا می نهد
. (41 - جابری، 1990 : ص 38
براین اساس در این دیدگاه نسبت دین و سیاست بسیار مبهم به نظر می رسد . از یک طرف دین
به سیاست نظر داشته و از طرف دیگر به چیستی و چگونگی آن نپرداخته است . همین تناقض که
ایجاد کننده ابهام است، زمینه نفوذ تفکرات و نظریات غربی در تفکر اسلامی را فراهم کرده است .
به نظر می رسد در این نظریه دین نسبت به سیاست منفعل است و چون سیاست جزء ثابتات و
منصوصات دین نیست، بنابراین دین نمی تواند تأثیر ماهوی ای بر روی سیاست بگذارد . در این
در کنار مفاهیم غربی، سیاسات مدرن وارد « اسلامی » و « دینی » نظریه با قراردادن صفاتی چون
تفکر اسلامی می شود بدون آنکه ماهیتی اسلامی یابند . حضور و جولان دادن مفاهیمی چون
68 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
در حوزة فکری و سیاسی (Liberty) پارلمان ، تفکیک قوا، دمکراسی ، جامعه مدنی ، آزادی
جهان اسلام ناشی از همین دیدگاه و نظریه است که اسلام در مورد چگونگی سیاست و حکومت
سخنی نگفته است . در نهایت می توان نتیجه گرفت که در این نظریه تأثیر دین بر سیاست صوری و
عرَضی بوده و دین نتوانسته تأثیر ماهوی بر سیاست بگذارد.
2-2-3 . دیدگاه حداکثری
طرفداران نظ ریه حداکثری همان طور که از نامشان مشخص است قائل به این امر هستند که دین به
اکثر مسائل مورد نیاز انسانها پاسخ داده اند . و مسئله ای در حیات دنیوی و اخروی انسان نیست که
دین از آن فزوگذار کرده باشد . البته منظور این نیست که مثلاً در قرآن به همه ی نیاز های بشر در
همهی زمان ها صراحتاً اشاره کرده و پاسخ داده باشد . بلکه منظور این است که دین و منابع آن به
شکل متنابهی به مسائل مورد نیاز انسان پرداخته به گونه ات که سایر مسائل جدید را می توان با
طرفداران این گرایش به این نکته کلی باور د ارند که اسلام چون » . ارجاع به موارد قبلی پاسخ داد
کاملترین دین تلقی می شود و هیچ گونه رطب و یابسی را فرو گذار نکرده به مسائل سیاسی و
اجتماعی هم به شکل متنابهی پرداخته است .... در این گرایش احکام صدر اسلام به آن زمان و
مکان خاص محدود نمی شود و بنابراین می توانند برای زمان ما هم به نحو کا مل دارای پیام
حقیقت، 1383 :ص 16 ) بنابراین می توان بیان داشت که برخلاف گرایش منطقه الفراغی ها ) «. باشند
که سیاست را جز متغیرات و غیرمنصوصات دین می دانند، طرفداران گرایش حداکثری معتقدند
که دین به طور کامل و جامع مخصوصاً در حوزه ی سیاست دارای نظر و عقیده مشخص است و
اینگونه نیست که از لزوم حکومت صحبت کرده باشد اما چگونگی آن را به عهده ی اجتهاد عموم
مسلمین گذاشته باشد . بلکه اسلام هم دارای استدلال های قوی در باب لزوم حکومت است و هم
در مورد چگونگی آن بطور وافر و کامل هم در قرآن و هم در حدیث و سنت، مباحث و راهکارها
و چ هار چوب هایی ارائه کرده است و اینگونه نیست که هر چیزی را بتوان از خارج تفکر و
پارادایم اسلامی وارد کرده و به اسم اسلام مطرح نمود.
دفتر » طرفداران گرایش حداکثری دارای طیف های مختلفی هستند سید منیرالدین حسینی در
دارای نگاهی افراطی بوده . به گونه ای که نه تنها قائل به « مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی
( نیز صحبت می کند (حقیقت، 1383 :ص 18 « فیزیک اسلامی » سیاست اسلامی است بلکه حتی از
عبدالله جوادی آملی دیدگاهی معتدل تر از او دارد . هر چند در حوزه ی علوم انسانی نیز ایشان
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 69
بطور کامل قائل به علوم انسانی اسلامی هستند . محمد تقی مصباح یزدی نیز دارای چنین اعتقادی
می باشد . در هر صورت تمام طرفداران گرایش حداکثری در حوزه ی علوم انسانی قائل به علوم
انسانی کاملاً اسلامی بوده و معتقدند که می توان از دل دین، علوم انسانی کاملاً اسلامی را
استخراج کرد . این افراد معتقدند در حوزه ی عل وم انسانی مطلبی نسبت که اسلام از آن فروگذار
کرده باشد . حتی افراطیون این گرایش در فیزیک و شیمی نیز قائل به این امر هستند . پر واضح
است که در این دیدگاه نسبت دین و سیاست در بالاترین حد خود می باشد . در این گرایش
سیاست کاملاً از دل دین بیرون آمده است و دین در ت مام زمینه های سیاست دخل و تصرف کرده
و چهارچوب های آن را مشخص کرده است . در این گرایش، دین در هر چهار حوزه ی انسان
شناسی، نظام ارزشی، روش و پاسخ بر روی سیاست تأثیرگذاشته و سیاست اسلامی را می تواند
رقم بزند . در گرایش حداکثری، دین در عمیق ترین مسائل سیاست نفوذ کرده است . ماهیت
سیاست، هدف سیاست، ابزارهای سیاست، وظایف حاکم، وظایف مردم، حقوق هر کدام نسبت به
یکدیگر، شرایط و قواعد جنگ و صلح، نحوه ی حل اختلافات، نحوه ی کنترل قدرت، نحوه ی
تقسیم قدرت، مبانی مشروعیت حکومت ، شرایط حاکم، ویژگی های کارگزاران، نحوه تعابل
حاکم و مردم و بسیاری دیگر از مسائل سیاسی است که در قرآن و نهج البلاغه و احادیث و
روایات و سنت به آن ها پرداخته شده است . همین متون و اسناد روایی و تاریخی به خوبی نشان می
دهد دین در حوزه سیاست دارای نگاهی حداکثری بوده، به گونه ای که شاید در کمتر حوزه ای
آنقدر ». باشد که دین اینقدر ورود پیدا کرده و به تبیین و تشریح کلیات و جزئیات پرداخته باشد
آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است . شما از پنجاه و چند
کتاب فقه را ملاحظه می کنید، هفت، هشت تایش کتابی است که مربوط به عبادات است، باقیش
- صحیفه نور ، جلد 5 : ص 20 ) «. مربوط به سی اسات و اجتماعیات و معاشرات و اینطور چیزهاست
(21
اینگونه به نظر می رسد که دیدگاه حداکثری نسبت به دو دیدگاه حداقلی و منطقه الفراغی در
مورد قلمرو دین در سیاست به حقیقت و واقعیت نزدیکتر باشد . اگر دیدگاه حداقلی ها را بپذیریم،
مانند دیدگاه دنیا گرایانه در بحث انتظار از دین دیگر اصولاً بین دین و سیاست ارتباطی نمی ماند
که حال بخواهیم در مورد کیفیت آن بحث کنیم . در گرایش منطقه افراغی ها نیز سیاست در نظر و
عمل بیش از آنکه مبتنی بر نصوص دین باشد مبتنی بر اجتهاد عامه مسلمین خواهد بود . که این
خود زمینه نفوذ نظریات غربی در داخل تفکر اسلامی را فراهم می کند . به نظر می رسد در
70 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
چارچوب گرایش حداکثری است که می توان به واقع از نظریه های اسلامی در علوم اجتماعی و
انسانی، مخصوصاً سیاست صحبت کردو این گرایش که به واقعیت نیز نزدیکتر است شکل دهنده
سیاست اسلام ی می باشد . در بحث انتظار بشر از دین سه گرایش را مطرح نمودیم . گرایش دنیا
گرایانه، گرایش عقبی گرایانه و گرایش جامع گرایانه . و بیان داشتیم که گرایش جامع گرایانه به
واقعیت و حقیقت دین نزدیک تر بوده و دین در این گرایش مسلط بر سیاست و تعیین کننده
حدود و ثقور و ه دف و ماهیت سیاست است . از طرف دیگر در بحث قلمرو دین نیز سه گرایش
را مطرح نمودیم . گرایش حداقلی، منطقه الفراغی و حداکثری . و آنجا نیز بیان نمودیم که با توجه
به متون دینی و تاریخ اسلام و نقص ها و ضعف های دو گرایش دیگر، گرایش حداکثری به
واقعیت و حقیقت دین نزدیکت ر است و در این گرایش دین تا عمق و بنیان های سیاست نفوذ کرده
و مبانی و اصول آن را دستخوش تغییر کرده است . بنابراین از مجموع مباحث در مورد انتظار از
دین و قلمرو آن و مطرح کردن گرایش های مختلف در آن ها و در نهایت، مبتنی بر واقع دیدن
یک گرایش و پذیرش آن در هر ک دام، که در مبحث انتظار از دین گرایش جامع گرایانه و در
مبحث قلمرو دین گرایش حداکثری بوده است می توان چنین نتیجه گرفت که دین تمام سیاست
(انتظار از دین ) را در حداکثرترین عمق (قلمرو دین ) تحت تأثیر و نفوذ خود قرار داده است . در
اینجا ماهیت سیاست توسط دین تعیین م ی شود و سیاسی که از دل دین اسلام بیرون آمده است با
سیاست در سایر پارادایم ها و ایدئولوژی ها تفاوت ماهوی دارد . به تعبیر دیگر و در پاسخ به سئوال
اصلی این پژوهش می توان بیان داشت که تأثیر دین بر سیاست در این معنا تأثیر ماهوی می باشد و
نه یک تأثیر صوری و عرَضی.
3. مؤلفه های تأثیر گذاری ماهوی دین بر سیاست
با توجه به روشن شدن این مطلب که تأثیر دین اسلام بر سیاست تأثیر ماهوی بوده حال باید برای
روشن تر شدن مطلب به برخی از مؤلفه های این تأثیرگذاری اشاره کنیم . قبل از وارد شدن به این
مبحث باید به نکته ای اشاره شود . اسلام با ظهور خود نسبت به پدیده های زمان خود سه موضع
گیری را انجام داد . برخی از پدیده ها و مفاهیم را تأیید کرد . به عنوان مثال در همان عرب جاهلی
مهمانوازی وجود داشت و اسلام آن را تأیید نمود . برخی از مفاهیم و پدیده ها را نیز بطور کامل
رد کرد . مواردی مانند زن ده به گور کردن دختران و بسیاری از باورها و اخلاق و آداب و رسوم
انحرافی دوران جاهلیت . و در مقابلِ برخی دیگر از پدیده ها، اصل آن ها را پذیرفت اما دست به
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 71
اصلاح زده و در برخی مواقع ماهیت آن را عوض نمود . و در نهایت اسلام بسیاری از مفاهیم و
پدیده ها را که تا آن زمان وجود نداشت بوجود آورد . در اینجا اسلام در جایگاه مؤسس و تأسیس
کنندة قرار گرفت . در مورد سیاست که بطور عام آن را می توان در قالب حکومت و اداره امور
جامعه قرارداد، سیاست و حکومت پدیده هایی نبودند که اسلام آن ها را بوجود آورده باشد . هر
چند پیامبر (ص) اولین حکومت و دولت متمرکز را در شبه جزیره عربستان بوجود آورد و تا آن
زمان در عربستان حکومتی از لحاظ ساختار و گستردگی مانند حکومت پیامبر وجود نداشت، اما
اصل حکومت و سیاست پدیده ها و مفاهیمی هستند که قرن ها پیش از پیامبر وجود داشتند به گونه
ای که بسیاری تولد حکومت و به تبع آن سیاست را به شکل گیری جوامع انسانی نسبت می دهد .
سیاست و حکومت از آن دست پدیده هایی هستند که درست است که اسلام آن ها را وضع
نکرده و از قبل بوده اما اسلام آن ها را نیز رد نکرده . بلکه اصل و اساس آن ها را پذیرفته است اما
ماهیت آن ها را تغییر داده ا ست و مبتنی بر مبانی و اصول خود کرده است . جامعه نیاز به اراده و
مدیریت دارد، جنگ و صلح ها باید کنترل شود و حکومت برای این موارد لازم و ضروری است
به گونه ای که حضرت علی (ع) وجود حکومت فاجر و ظالم را بهتر از نبود حکومت دانسته
مردم ناگزیرند امیری داشته باشند، چه نیکوکار و چه تباهکار « لابد للنّاسٍ من أمیر بر أو فاجِر » است
(نهج البلاغه، خطبه 40 ). اسلام با پذیرفتن ضرورت وجود حکومت و سیاست ماهیت جدیدی را
دین بر سیاست صحبت می « تأثیرگذاری » برای آن ها تعریف می کند . از این روست که از لفظ
کنیم. چون سیاست به معنای اداره امور جامعه، مفهومی است که از قبل از اسلام وجود داشته
است. سیاست در این معنا مفهومی عام است، در اسلام شکل و قالب و ماهیت خاصی به خود می
گیرد و مثلاً در تفکر اومانیستی و لیبرالیستی شکل و قالب و ماهیت دیگر.
به برخی از مؤلفه های « تأثیر گذا ری دین بر سیاست » با روشن شدن دلیل و مفهوم معنای
تأثیرگذاری ماهوی دین بر سیاست اشاره می کنیم . همانطور که قبلاً نیز بیان کردیم چنانچه در
علوم اجتماعی و من الجمله در سیاست در چهار حوزه ی انسان شناسی، نظام ارزشی، روش ها و
پاسخ ها تغییر صورت گیرد، آن علوم دچار تغییر ماهو ی شده اند. با توجه به این مطلب باید دید
دین در این چهار حوزه چه تأثیری بر سیاست می گذارد . برای فهم و درک بهتر مطلب می توان
تقسیم بندی کرد. بحث انسان « مصداقی » و « معنایی و مفهومی » این چهار مولفه را به دو دسته کلی
شناسی و نظام ارزشی را در چهار چوب معنا و مفهو م سیاست و به عبارت دیگر در قالب مباحث
72 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
تئوریک و بحث روش ها و پاسخ ها را در چهارچوب مصداق سیاست که همان نحو هی حکومت
کردن و اداره امور جامعه است و یا به تعبیر دیگر در قالب مباحث عملی سیاست قرارداد.
3-1 . معنایی و مفهومی
3-1-1 . انسان شناسی
انسان شناسی مهمت رین بحث در علوم انسانی می باشد . اینکه انسان را چگونه تعریف کرده و برای
آن چه جایگاه و کارویژه هایی قائل باشیم در نوع و ماهیت علوم انسانی که سیاست نیز یک شاخه
از آن است تأثیر می گذارد . تعریف و شناخت از انسان است که نوع نظام ارزشی ما را مشخص می
کند. چون این ارزش ها خود، برای انسان تعریف می شوند . انسان شناسی مبحث بسیار مفصلی می
باشد، مخصوصاً در چهارچوب تفکر اسلامی که در این باب مطالب فراوانی وجود دارد . برای
جلوگیری از اطاله کلام از یک طرف و از طرف دیگر برای آنکه تا حدی تفاوت سیاست در
اسلام و سیاست در اندیشه غر بی و به تعبیر بهتر ماکیاولیستی را روشن کنیم از روش مقایسه ای
استفاده می کنیم . یعنی به جای مطرح کردن تمام مؤلفه های انسان شناسی اسلامی و تأثیر آن ها در
سیاست که خود تدوین یک مقاله و یا حتی کتاب مفصلی را می طلبد مهمترین مولفه را در مورد
انسان شناسی در دو تفکر اسلامی و غربی بیان می کنیم.
در تفکر اسلامی انسان خلیفه الهی به شمار می رود . در این تفکر انسان ذیل خدا تعریف می
شود. معنای این گزاره زمانی مشخص می شود که آن را با اندیشه اومانیستی غربی مقایسه کنیم . در
تفکر اومانیستی غرب انسان مستقل و بریده از خدا تلق ی می شود که برای حیات خود هیچ نیازی به
پدیده ای به نام خدا ندارد . انسان و عقل خود بنیاد او بطور مستقل می تواند تمام نیازهای خود را
برطرف کند . در این تفکر انسان مرکز و بنیان همه چیز بوده و همه چیز از انسان و برای انسان
تعریف می شود . در مقابل در تفکر اسلامی انسان و عقل او خود بنیاد نبوده بلکه احتیاج به هدایت
ها و راهنمایی های الهی، در قالب وحی و رسالت دارد . این انسان خود به تنهایی نمی تواند همة
مسائل و مشکلات خود را برطرف کند .حتی در شناخت خود نیز بدون استمداد از وحی و آموزه
های الهی ناتوان است . چنین انسانی ب ه طریق اولی در اداره جامعه نیز نیازمند به هدایت های الهی
می باشد و بدون آن هدایت ها تأمین سعادت بشر حتی سعادت دنیوی نیز امکان پذیر نخواهد بود .
آیا تفکر اومانسیتی که انسان را منقطع و بی نیاز از خدا و وحی می داند و همه چیز را از خود و
برای خود تعریف می کند ت وانسته سعادت واقعی را برای بشریت رقم بزند . دو جنگ بزرگ
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 73
جهانی، بحران های اجتماعی، هویتی و حتی اقتصادی که غرب خود را در آن قدرت بی رقیب می
داند حاصل چیست؟ البته منکر بعضی از مؤلفه های مثبت در غرب نمی تواند شد .اما آیا در
مجموع می توان گفت انسان بریده از خدا و وحی الهی در غرب امروز سعادتمند است؟ در مورد
مارکسیسم که جلوه دیگری از تفکر اومانسیتی بوده و حتی دین را افیون ملت ها می دانست، وضع
به مراتب بدتر است . مارکسیم نه تنها نتوانست که سعادت را برای بشر تحت سیطره خود رقم بزند
که حتی باید خود مارکسیسم را امروز در موزه ها جستجو کرد.
این دو نوع نگاه متفاوت به انسان در تفکر اسلامی و اومانیستی در تدوین نوع نظام ارزشی بسیار
تأثیرگذار است که در جای خود به آن خواهیم پرداخت . موارد دیگری در انسان شناسی اسلامی
وجود دارد مانند فطرت انسان، بحث جبر و اختیار، دو ساحتی بودن وجود انسان و ...که هر کدام
به نوبه خود به موجب تفاوت ماهوی بین دو تفکر اسلامی و اومانسیتی و سیاست موجود در هر
کدام می شود.
3-1-2 . نظام ارزشی
نوع انسان شناسی بر شکل گیری و نوع ارزش ها بسیار تأثیر می گذارد . هنگامی که انسان خود
محور شد و همه چیز را مبتنی بر خود تعریف کرد کاملاً بدیهی است که ارزش هایی که از چنین
نگاهی به انسان حاصل می شود با ارزش هایی که از انسان شناسی که در آن انسان عبد الهی و
خلیفه او بر روی زمین بوده و همه کارهای او باید در راستای رضایت و قرب الهی باشد تا کمال،
که هدف اصلی دین است تأمین شود کا ملاً متفاوت است . در نگاه اول که اومانستیی می باشد
طبیعی است که مفاهیمی چون شهرت، ثروت و قدرت به عنوان ارزش های کلیدی مخصوصاً در
حوزه سیاست تعریف می شود . همانگونه که ماکیاولی در کتاب شهریارخود به حاکم توصیه می
کند که چنین مواردی را باید به عنوان ارزش های کلا ن مورد توجه قرار دهد . این انسان چون فقط
خود را می بیند و تأمین سعادت خود را به هر چیز دیگر ترجیح می دهد و چون از خدا بریده و
حیات خود را در این دنیا خلاصه می کند بنابراین فقط شهرت و ثروت و قدرت را برای خود مهم
می داند . سیاست در این تفکر ابزاری برای تأمین این اهداف قرار می گیرد، مخصوصاً تأمین
همة آن » : قدرت. از همین روست که کسانی چون نولی سیاست را اینگونه تعریف می کند
فعالیتهایی که مستقیم یا غیر مستقیم با کسب قدرت دولت، تحکیم قدرت دولت، و استفاده از
و یا هارولد لاسکی سیاست را اینگونه ت عریف می کند که سیاست «. قدرت دولت همراه است
74 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
عالم ، ) « ؟ چه کسی می برد، چه می برد، چه موقع می برد، چگونه می برد؟ و چرا میرد » یعنی
( 1383 : ص 16
اما در انسان شناسی الهی و اسلامی از آن رو که انسان ذیل خدا تعریف شده و هدف او رسیدن
به کمال و قرب الهی است، ارزش های او نیز مبتنی بر ا ین مهم تعیین می شود . در این مفهوم هر
آنچه که انسان را به تقرب الهی و کمال نزدیکتر کند ارزش تلقی می شود و هر آنچه که موجب
دوری انسان از خداوند شود ضد ارزش . اینجاست که مفاهیمی چون ایثار، گذشت، فداکاری،
انفاق و بسیاری دیگر از این مفاهیم به عنوان ارزش تلقی می شود . در حوزه سیاست عدالت و
عدالت مداری به عنوان رأس ارزش ها تعریف می شود . آنچه سیاست به دنبال آن است عدالت
است. عدالت بهترین زمینه را برای کمال و تقرب الهی چه در حوزه فردی و چه در حوزه اجتماعی
فراهم می کند . وظیفه حاکم برقراری عدل است و حتی یکی از مهمترین ا هداف رسالت انبیاء
لَقَد أَرسلْنَا رسلَنَا بِالْبینَات وأَنزَلْنَا معهم الْکتَاب والْمیزَانَ لیقُوم » . برقراری قسط و عدل می باشد
ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی ) و میزان )« النَّاس بِالْقسط
(شناسائی حق و قوانین عادلانه ) نازل کردیم، تا مردم قیام به عدالت کنند ) (حدید : 25 ) در اینجا
دیگر معنا و هدف سیاست عوض می شود و سیاست دیگر به معنای کسب قدرت و اعمال آن
نیست، بلکه عدالت هدف و ماهیت سیاست می شود . همانطور که حضرت علی (ع) می فرمایند
بهتر ین سیاست ها عدالت است . (آمدی، 1360 ، ج 3 :ص 370 ) در جای « خیر السیاسات العدل »
را به عنوان یک ارزش والای انسانی در کنار عدالت قرار می دهند و می « گذشت » دیگر حضرت
زیبائی و حسن سیاست عدالت کردن » « جمال السیاسه العدل فی الامره و العفو مع القدره » فرمایند
در حکومت و عفو و گذشت با قدرت است . (آمدی، 1360 ، ج 4 :ص 136 ) مرحوم شیخ محمد
حسین کاشف الغطا نیز ارزش های اسلامی و انسانی را به عنوان ماهیت و هدف سیاست مطرح
کرده و ارزش سیاست را به تأمین و دنبال کردن چنین ارزش هایی می داند . زمانی که او در مورد
اگر معنی سیاست خیر خواهی و خدمت و راهنمایی و جلوگیری » سیاست سئوال شد پاسخ دادند
از فساد و خیانت و نصیحت زمامداران و توده مردم و برحذر داشتن آنان از گرفتار شدن در زنجیر
استعمار و بندگی و جلوگیری از افکندن دامها و غلها برگردن ملتها و کشورهاست، اگر معنی
شهید مطهری ) «. سیاست این است آری ما تا فرق سرمان در آن غرقیم و این از واجبات است
521 ) ثروت و قدرت نیز زمانی ارزشمند هستند که در راستای تقرب - 1368 ، ج 31 : ص 520 ،
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 75
الهی و برقراری عدالت در جامعه باشند . تأثیر انسان شناسی و نظام ارزشی بر روی معنا و ماهیت
سیاست در اینجا به وضوح قابل مشاهده است.
3-2 . مصداق
3-2-1 . روش ها
طبیعتاً زمانی که تعریف و هدف سیاست تغییر کند، در حوزه ی عملی سیاست نیز تغییرات صورت
می گیرد . سیاست در عمل بیشتر در قالب حکومت و دولت تجلی پیدا می کند . سیاست در معنای
عام خود که به اداره امور جامعه اشاره می کند بیشتر در حکومت پدیدار می شود . البته ام روزه
ها، سندیکاها و موارد بسیاری از این دست هستند NGO ، نهادهایی خارج از دولت مانند احزاب
که در اداره جامعه بسیار نقش دارند و از بازیگران مهم عرصه سیاست به شمار می آیند، اما به هر
حال هنوز دولت ها و حکومت ها مهمترین عرصه تجلی سیاست هستند.
هنگامی که از روش در سیاست صحبت می کنیم منظور مدل و شیوه اداره جامعه توسط حکومت
ها می باشد . یعنی حکومت ها از چه روش هایی برای اداره جامعه استفاده می کنند . حکومت ها
مبتنی بر آن تعریف و برداشتی که از سیاست دارند، روش هایی را برای اداره جامعه اتخاذ می
کنند. نوع تعریف از سیاست در عرصه نظری و تئوری در عرصه عملی خود را در شیوه اداره ی
جامعه نمایان می سازد . در تفکر اومانستیی و ماکیاولیستی که ثروت و عظمت و قدرت و شهرت
هدف می شود و سیاست مبتنی بر این ارزش ها تعریف می شود و به علت حرکت در بستر
اومانسیم و سکولاریسم هیچ محدویتی برای دس ت یابی به آن ها قائل نیست، بنابراین سیاستمدار
می تواند از هر روشی برای دست یابی به این ارزش ها استفاده کند . در تفکر اومانستیی و مبتنی بر
تعریف سیاست که قدرت جوهره و درون مایه آن است، از هر وسیله و روشی می توان برای
کسب قدرت و اعمال و حفظ آن استفاده کرد . تاریخ غرب کم شاهد سرکوب ها و اعمال فشارها
در جوامع خود و مخصوصاً سایر جوامع در قالب استعمار نبوده است . غرب در راه ارزش های
خود از به یغما بردن ثروت جوامع دیگر و سرکوب و استعمار آن ها هیچ کوتاهی نکرد . در تفکر
اومانستیی غرب برای رسیدن به اهداف هر ظلمی روا است . می شود مردم را سرکوب کرد و یا آن
ها فریفت .حال این موارد را مقایسه کنید با روش هایی که سیاست دینی و اسلامی مورد توجه و
توصیه قرارداده است . در تفکر دینی از آن رو که سیاست دارای ارزش ها و اهداف متفاوتی است
که مبتنی بر وحی و آموزه های دینی است روش های مورد ا ستفاده نیز مبتنی بر همان ارزش دینی
76 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
و الهی و در عین حال انسانی می باشد . همان طور که عنوان کردیم مهمترین هدف و ارزش در
سیاست عدالت است . برخلاف غرب که جوهرة سیاست، قدرت است در تفکر دینی جوهره ی
سیاست را عدالت تشکیل می دهد . بنابراین روش های مورد استفاده در سی است نیز مبتنی بر این
ارزش کلان و سایر ارزش های دینی تعریف می شود . حضرت علی (ع) روش های سیاستی را که
سیاسة العدل ثلاثة : لین فی حزم، و » : از عدل ناشی می شود در سه چیز می داند و می فرماید
-1 نرمی کردن و درشتی ننمودن با مردم 2- در دادگری و « استقصاء فی عدل و افضال فی قصد
احقاق حقوق مردم کار را به نهایت رساندن 3- احسان کردن با مردم در میانه روی که به اسراف
نرسد.(آمدی، 1360 ،جلد 4: ص 54 ) حضرت یکی دیگر از ارزش های دینی را به عنوان رأس عمل
سر و عنوان سیاست مدارا » « راس السیاسه الاستعمال الرفق » : سیاسی قرار می دهند و می فرمایند
( آمدی، 1360 ،جلد 3 : ص 385 )« الحلم راس السیاسه » : و در جای دیگر می فرمایند « کردن است
حال این موارد را مقایسه کنید با روش های سیاست در تفکر اومانیستی که هر راهی را برای
رسیدن به اهداف خود مباح می داند . از اعمال فشار و سرکوب در خیابان ها و اغفال از طریق
تبلیغات گرفته تا ریختن بمب اتم بر سر مردم . حضرت علی (ع) حتی برخی از ارزش هایی را که
شاید مستقیماً به عرصه سیاست مربوط نباشند را به عنوان روش های نیکو و پسندیده در سیاست
نیکویی و » « حسن التدبیر و تجنب التبذیر من حسن السیاسه » : مطرح می کنند . آنجا که می فرمایند
آمدی، 1360 ،جلد 3 : ص 385 ) روش )« تدبیر دوری گزیدن از اسراف، از نیکویی سیاست است
سیاست در تفکر اسلامی و عمل معصومین، دقیقاً در نقطه مقابل سیاست اومانیستی و ماکیاولیستی
است. اگر ماکیاولی صراحتاً شهریار را به دو رویی و ریاکاری توصیه می کند به نحوی که در
جلوی مرد م از ارزش ها و اخلاق و دین صحبت کند اما در عمل به گونه دیگری رفتار کند، اما
روش معصومین (ع) ما که الگوی ما در سیاست هستند دقیقاً به شیوه دیگری است . آنجا که کمیت
ائمه سیاستمدار هستند ولی سیاست » : شاعر معروف اهل بیت (ع) درباره سیاست ائمه می گوید
آنان همانند سی است عبدالملک و ولید و سلیمان و یا هشام (و بسیاری از حاکمان امروز جهان )
نیست. هنگامی که بالای منبر می روند دستور درست می دهند ولی چون پایین می آیند،
( الهامی، 1378 :ص 17 ) .« خطاکارند
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 77
3-2-2 . پاسخ ها
تجلی نهایی سیاست زمانی است که پاسخ ها و راهکارهایی برای حل مشکلات و مدیریت بهتر
جامعه ارائه می دهد . توده مردم نیز بیشتر با این بخش از سیاست در معنای عام آن سروکار داشته و
برای آنها ملموس تر است . طبیعتاً هنگامی که انسان شناسی، نظام ارزشی و روش سیاست تغییر
کند، پاسخ های ارائه شده برای حل مشکلات و اداره بهتر جامعه نی ز تغییر می کند . پاسخ ها در
امتداد سه مؤلفه ی قبلی شکل می گیرند . تجلی عینی عدالت که جوهره سیاست در تفکر اسلامی
است نیز در این پاسخ ها می باشد . به گونه ای که پاسخ ها، در نهایت رقم زننده عدالت در جامعه
هستند. در سیاست اسلامی توزیع هر چیزی از منابع، قدرت، ثروت ، فرصت و ... مبتنی بر عدالت
: می داند . (عالم ، 1383 « توزیع آمرانه ارزش ها » است. بر خلاف نظر دیوید ایستون که سیاست را
آمریتی که .« توزیع عادلانه ارزش ها است » ص 16 ) در اسلام و تفکر دینی سیاست به یک معنا
دیوید ایستون از آن در توزیع ارزش ها صحبت می کند دقیقاً برخواسته از آن انسان شناسی و نظام
ارزشی اومانیستی ای است که قبلآً توضیح داده شد و در مقابل عادلانه بودن در توزیع ارزش ها در
تفکر اسلامی نیز دقیقاً برخواسته از آن انسان شناسی و نظام ارزشی اسلامی است . به خوبی می توان
تفاوت پاسخ های سیاست در دو تفکر دینی و اومانیستی را در دو عبارت فوق جستجو کرد.
پاسخ های سیاست دینی به معضلات جامعه در راستای همان انسان شناسی اسلامی، نظام ارزشی
دینی و روش های مبتنی بر آن است . پاسخ ها و راهکارها نمی توانند و نباید نقض کننده موارد قبل
باشند. در پاسخ ها و راهکارهایی که در سیاست د ینی ارائه می شود، ارزش و حرمت و کرامت
انسان به عنوان خلیفه الهی حفظ می شود . جان انسان ها متاع بیهوده ای نیست که به راحتی بتوان
قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَو فَساد فی الأَرضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاس ». برای حل مشکلات از آن چشم پوشید
هر کس کسى را جز به قصاص قتل یا [به کیفر ] ) « جمیعا و منْ أَحیاها فَکَأَنَّما أَحیا النَّاس جمیعا
فسادى در زمین بکشد چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد و هر کس کسى را زنده
بدارد چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است )(مائده : 32 ). این آیه را مق ایسه کنید با
برخی از راهکار ها و پاسخ ها در چهارچوب تفکر اومانیستی . به عنوان مثال امروزه غربی ها به این
نتیجه رسیده اند که چون فقرا بار سنگینی برای توسعه اقتصادی به شمار می آیند، بهتر است آنها را
از بین ببریم . فقرا مسئول فقر خویش هستند و با وجود این، بار س نگینی برای توسعه اقتصادی به
: شمار می آیند. پس می توان بدون تأسف، خویشتن را از دست آنان رها ساخت.(اختر شهر، 1386
222 )به همین دلیل است که مثلاً به کشور مصر پیشنهاد م ی دهند برای دست یابی به توسعه و
78 /فصلنامه پ ژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
بهترین راه مقابله با بحران اقتصادی این است که هر سه سال ی کبار، بگذاریم سه میلیون انسان در
46 ) چنین راه حلی به هیچ وجه از نظر : این کشور از گرسنگی از بین بروند .(جیروند، 1368
اسلامی پذیرفته نیست و اسلام به هیچ وجه و در هیچ صورتی به این راه حل ها و پاسخ ها تن در
نمی دهد.
نتیجه گیری
از مجموع مباحث مطرح شده می توان چ نین نتیجه گرفت که تاثیر گذاری دین بر سیاست یک
تأثیر گذاری ماهوی و عمقی می باشد . سیاست متأثر از دین از ریشه و مبنا با سیاست در سایر
پارادایم ها و دین های دست ساز بشر متفاوت است . البته باید توجه داشت که نوع نگاه ما به دین و
تفسیری که از آن ارائه می دهیم در ا ین امر بسیار موثر است . چنانچه دین را تفسیر به رأی کرده و
آن را بدان صورت که می خواهیم تعریف نمائیم بدون اینکه از خود دین برای شناخت آن
استمداد جوئیم ، ممکن است با ارائه تفاسیری سکولار ، حداقلی و ناقص از دین، راه را اشتباه رفته
و نتوانیم از دین برای سعادت د نیا و آخرت خود بهره ای بجوئیم و دین را از آن کارکردها و
توانایی های بایسته و شایسته اش محروم کنیم و آن را به مثابه هوا بی رنگ و بی بو و بدون شکل و
دین قالب خاصی ندارد و همچون » ساختار در نظر بگیریم ،آنگونه که سروش بیان می دارد
هواست. دین ترازو و چراغ راه اس ت و به خودی خود جهت دار نیست . لذا دین در طول تاریخ هم
« هدایت آورده، هم ضلالت، هم عزت آورده، هم ذلت و هم محکمات دارد و هم متشابهات
131 ). تفسیر به رای قران و نصوص دینی این متفکران را به اشتباه انداخته -125 : (سروش، 1372
نباید قرآن را موافق ذوق و ذائقه خ ود تفسیر کنیم یا مورد استشهاد قرار دهیم، بلکه ذوق » . است
خود را باید بر قرآن تطبیق دهیم؛ اگر قرآن را پیشوای خود قرار داده ایم باید ذوق ما ساخته شده
مطهری، 1361 : ص 140 ) اما اگر برای شناخت دین، بدون تفسیر به ) « بر موازین قرآن مجید باشد
رای و با رجوع به آیات و روایات و سنت به شناخت دین بپردازیم، در آن صورت این امر کاملاً
مشخص می شود که دین دارای چهارچوب های مشخص و قاعده مند بوده و می تواند درون خود
شکل دهنده سیاست دینی باشد . به این نکته نیز باید اشاره کرد که به نظر می رسد تنها دین اسلام
این قابلیت را داشته باشد که بتو اند بر روی سیاست و یا هر شاخه دیگر از علوم انسانی چنین تاثیر
گذاری ای را داشته باشد . نه مسیحیت و نه یهودیت دارای چنین قابلیتی نمی باشند . از طرف دیگر
ممکن است مطرح شود که تاکنون و در عمل، سیاست دینی و اسلامی به معنای واقعی خود از نظر
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، نقش انگاره های دینی.../ 79
تئوری و حتی عملی مبتنی بر شرایط دنیای امروز شکل نگرفته است . در پاسخ باید بیان داشت که
سیاست دینی و یا اسلامی، امری بایسته است و اگر تاکنون تدوین و ارائه نشده، دلیل بر عدم امکان
اسلام دین سیاست است، » :( آن نمی باشد . منابع اسلام غنی است . به فرموده امام خمینی (ره
حکومت دارد . شما بخش نامه حضرت امیر - کتاب حضرت امیر - به مالک اشتر را بخوانید ببینید
چیست. دستورات پیغمبر و دستورهای امام (ع) در جنگ ها و در سیاسات ببینید چی دارد . این
ذخایر را ما داریم، عرضه استفاده اش را نداریم . ذخیره موجود است، همه چیز داریم عرضه
.(21- صحیفه نور، جلد 5: ص 20 ) «. استفاده نداریم