نویسنده

استادیار دانشگاه مازندران

چکیده

با اوج گرفتن فلسفه ی اثباتی و به تبع آن دانش تخصصی و رفتاری در علوم اجتماعی،این بحث نیز دامن زده شد که فلسفه ی سیاسی پایان یافته است. این به آن معنا بود که رویکردهای هنجاری و انتقادی در نظریه فاقد اعتبار است. انتشار کتاب تاثیر گذار جان راولز(عدالت به مثابه انصاف)ضمن نفی این ادعای کاذب، نشان می داد که اندیشه ی سیاسی و اجتماعی خصلتی معناگرا و هنجاری گرفته است. فرضیه اصلی مقاله ی حاضر این است که بنابه متغیر هایی فلسفه ی سیاسی معناگرا شده است. به منظور اثبات این مهم مقاله حاضر در دو بخش تنظیم شده است. در بخش نخست دلایل و زمینه های اندیشه ی معناگرا در سه محور به بحث گذاشته می شود. اما در بخش دوم و به منظور ارائه ی دلایلی ایجابی برای فرضیه، چند مولفه به عنوان ویژگی های فلسفه ی سیاسی نوین مطرح می شود: رویکرد مثبت به اندیشه ی فرهنگی با خصلت هویتی و ارزش مدار، رویکر فرااثبات گرا که در پراکنده شدن و تنوع مکاتب و نظریه ها تبلور یافته است؛ بازگشت به اخلاق گفتمانی. این مقاله از روش توصیفی و تحلیلی استفاده و از چارچوب نظریه های انتقادی و هنجاری پیروی خواهد کرد.

عنوان مقاله [English]

Spiritual aspects and features of political thought

نویسنده [English]

  • Mohammad ghezelsofla

برای مدتی، حداقل درنیمه نخست سده بیستم، سخن از زوال وانقراض اندیشه وفلسفه سیاسی به
( میان آمد .نقطه اوج تهاجم به این حوزه نظری،انتشارکتاب فلسفه، سیاست وجامعه ( 1956
(aslett, 1956, p.6- پیترلاسلت بود که ازایده کنار گذاشتن فلسفه سیاسی سخن گفت ( 13
درمیان عواملی که مسئول ایجاد چنین وضعیتی بودند، اغلب ازاثبات گرایی (تحصل انگاری ) و
تاریخ گرایی نام برده شده است . اثبات گرایی با تمرکزبرشناخت تجربی _علمی و در عین حال بی
توجهی تقریبا کامل ب ه آن مسائل مبتلابه بشری که اساساً در حوزه ی غیر مادی قرار می گیرند،
در چنین طرز تلقی مقصر بوده است؛ اما چنان که فرد دالمایر آشکار ساخته است ،حداقل در نیمه
نخست قرن بیستم ، فلسفه ی تحلیلی – از جمله متفکرانی چون ویتگنشتاین،وایتهد و هوسرل – هم
در کاهش از غلظت فلسفه و به طور کلی افول عرصه نظریه پردازی فلسفی و اجتماعی مؤثر بوده
( است.(دالمایر، 1386 ،ص 36
آن سوتر، لئو اشتراوس، در کنار اثبات گرایی از تاریخی انگاری به عنوان عامل دیگری که به
طرح دعاوی مرگ فلسفه ی سیاسی منجر شده یاد می کند . به زعم او این امر از آن روست که
تاریخی انگاری نیز دانش را گذرا ، و معیارهای هنجاری را برخواسته از شرایط ممکن تاریخی
می داند . بر این اساس، اشتراوس در برابر شعار زوال فلسفه سیاسی، بازگشت به فلسفه ی سیاسی
باستان، یا آنچه را که راه حل باستانی می نامد، توصیه می کند . رویکردی که به عقیده ی او به
شدت هنجاری – اخلاقی و ورای خصلت صرف ایده آلیستی بود؛ اما این دوران برزخ دیری
نپایید، چنان که از آغاز دهه ی 1970 عرصه نظریه ی سیاسی با نیروی حیاتی دیگری رو به رشد
گذاشت . نقطه ی اوج این احیاء انتشار کتاب عدالت به مثابه انصا ف( 1971 ) جان راولز بود . اثر
حاضر فلسفه سیاسی را دگرگون کرد و بر کالبد سخت فلسفه سیاسی پیشین ، یعنی قرارداد گرایی
که هابز و لاک و روسو بنیان گذاران آن بودند،جانی تازه دمید . به اعتراف بسیاری اثر راولز
ازجمله پر خواننده ترین آثار سیاسی و فلسفی بوده است . (واربرتون، 1386 ،ص 309 ) در واقع ،موج
گرایش به اصول اخلاقی –هنجاری در اندیشه سیاسی از آن زمان تا کنون به اندازه ای رو به فزونی
گذاشته که افرادی چون لزلی جیکوبز آن را رنسانس جدید در فلسفه ی سیاسی نامیده
( اند.(جیکوبز، 1386 ،ص 27
به زعم نگارنده، اهمیت کار راولز در چارچوب مفروضه ی پژوهش حاضر بیشتر ن مود پیدا
می کند، از آن رو که این کتاب،نه صرفاً برجسته کردن اهمیت عدالت که همواره از افلاطون تا
مهم در فلسفه ی سیاسی معاصر است که « لحظه تاریخی » مارکس مورد توجه بوده است ،بلکه یک
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، زمینه ها و ویژگی ها..../ 219
امکان گسست از مبانی ماده گرایی اندیشه سیاسی ، یعنی فایده گرایی،رفتار گرایی و داروینیسم
اجتماعی را فراهم کرد و امکان ارائه ی آلترناتیوی معناگرایانه و از جنبه ای ایده آلیستی در نظریه
ی سیاسی را با وام گیری از فلسفه ی اخلاق کانت محقق نمود . اهمیت این مسئله تا بدانجاست که
جاناتان ولف 1،ادعا کرده پیش از راولز دو گزینه در فلسفه سیاسی و جود داشت : یا نظریه اصالت
فایده مطرح بود یا اصلاً نظریه ای در فلسفه سیاسی وجود نداشت .(ولف، 1386 ، ص 196 ) به عقیده
نگارنده می توان به ضرص قاطع گفت ،ساختار تمام فلسفه های سیاسی پس از عدالت به مثابه
2 دارند. « پسا راولزی » انصاف، سویه- ای
چه آنهایی که به ماهیت نظریه سیاسی علاقه مند ،« ما بع د راولزی » عمده فلسفه های سیاسی
بودند،یا افرادی که مسئله روش شناسی برایشان در اولویت است یا کسانی که فلسفه سیاسی را
مقوله ای پیچیده ارزیابی می کنند ، به اشکالی تحت تاثیر آرای او بوده اند .حال پرسش مهمی که
در این نوشتار تلاش می شود به آ ن پاسخ داده شود این است که با در نظر گرفتن امکان گسست
از مبانی ماتریالیستی نظریه ی اجتماعی،موقعیت اندیشه ی سیاسی چگونه است؟آیا بحران دیگری
در کمین آن است یا وضعیت مطلوب تری پیش روی ماست؟بر این اساس فرضیه اصلی مقاله
حاضر که در ادامه به بحث گذاشته می شود آن است که اندیشه سیاسی در احیای مجدد خود در
خصلتی معنا گرا و هنجاری به خود گرفته است؛ اما پیش از ارزیابی ویژگی « پسا راولزی » سویه ی
های چنین نظریه ای ،بهتر است دلایل و زمینه هایی که به رشد اندیشه سیاسی معنا گرا منجر شد، به
اختصار مورد بررسی قرار گیرد.
1. زمینه ها: نا کارآمدی اثبات گرایی
از منظر مبانی معرفت شناسی، یکی از زمینه های رشد اندیشه غیر مادی و ایده آلیستی در نیمه
دوم سده بیستم، ناکارآمدی اثبات گرایی در فهم ظرایف و دقایق انسان و جامعه بوده است .اثبات
گرایی که اساساً داعیه ی مطالعه - ی علمی امور را داشت ، بر آن شد با بهره گیری از نظریه های
متفکران سده ی نوزدهمی چون آگوست کنت ،اسپنسر و دیگران ، ضمن استقرار فلسفه اجتماعی
مهندسی نظم درست و علمی می تواند » مدرن، درپی تدوین مبنای شناختی باشد که بر اساس آن
مقولات تعاملات اجتماعی _اخلاقی را نادیده بگیرد و خود را به س اختن وضعیتی که در آن انسان
1. Jonathan Wolff
2. Post_Rawlsian
220 /فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
«. ها مانند اشیاء طبیعت،ضرورتاً به حالتی قابل محاسبه رفتار می کنند محدود کند
(منوچهری، 1386 ،ص 14 ) این جدایی عرصه نظریه پردازی علمی از اخلاق و مولفه ها و برساخته
های غیر مادی،امکان هدایت یک زندگی خوب و عادلانه را با امکان یک زندگی راحت در نظم
می « بی معنا » درست، جابه جا کرد .در نتیجه دسته بزرگی از گزاره هایی که پوزیتیویسم آنها را
دانست،که در حقیقت شامل ایده هایی بودند که می توانستند به فهم ما از رفتار اجتماعی و
وضعیت غیر مادی زندگی انسانی کمک نمایند، از چارچوب تنگ اثباتی حذف شدند . بر این
هیچ نقشی برای استدلال های » اساس این اعتراض و نقد بر دعاوی اثباتی وارد بود که در این جا
زیبایی شناختی یا اخلاقی -هنجاری نمی تواند وجود داشته باشد . و همچنین هیچ نقشی برای تحلیل
هرمنوتیک که به دنبال فهم رفتار اجتماعی از طریق وارسی عمیق درونی درباره ی ماهی ت
، مارش و استوکر، 1378 )«. تصورات انسانی ،فرایند های فکری و انگیزه ها است ، وجود ندارد
( ص 115
دیدگاه رفتارگرایی در عرصه ی نظریه سیاسی ماده گرا که ماهیتی تجربی دارد، عمدتاً تحت
تاثیر سنت پوزیتویستی قرار داشت . حامیان این رویکرد به تجربه گرایی خام روی آوردند و م لاک
را آزمون تجربی داده های انباشت شده قرار دادند .گونه ی دیگر، به پالایش زبان شناختی نظریه
فلسفه ی » های سیاسی روی آوردند. این حرکت به قول کولاکوفسکی 1، برخاسته از روش
بود که به دنبال کشف قوا نین علمی در رفتارهای سیاسی « تحلیلی
به ه مین ترتیب رفتارگرایان نیز برای تبیین پدیده های (Kolakowski,1972,P بودند.( 18
« ارزش ها و اعتقاد ها » اجتماعی و سیاسی، به قوانین علمی و آماری استناد می کردند و به مسئله ی
بی توجه بودند، تا جایی که با تحقیر به آن می نگریستند . بی اعتنایی نسبت به پرسش های اخلاقی
واستعلایی،رفتارگرایان را به س وی جانب داری از تحقیق فاقد نگاه ارزشی کشاند، چرا که معتقد
بودند دقت علمی مستلزم حذف علایق غیرعلمی است.
به این ترتیب ، رفتارگرایان تحت تاثیر استلزامات روشی و شناختی اثباتی ، تحقیق را بی نیاز از
احکام اخلاقی، ارزشی ، متافیزیکی،هنجاری و تجویزی که در مجموع شاخه ه ای تفکر معناگرا
تلقی و ارزیابی می شوند حذف، و به جای آن بر اهمیت عینیت گرایی و گرداوری صرف داده ها
تکیه کردند . لذا مورد انتقاد واقع شدند . اولاً، عینیت گرایی ، نظریه پردازان رفتارگرا را به سوی
کشاند و این،یعنی یک نگاه غیر بازتا بی که قادر نیست با اندیشیدن « بیرونی » نوعی مطلق کردن امر
1. Kolakowski
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، زمینه ها و ویژگی ها..../ 221
در موضوع شناسایی، در خویشتن تغییر ایجاد کند .(معینی، 1385 ،ص 3) از سویی دیگر،خود داری
از گنجاندن ارزش های پژوهشگر در تحقیق ،رفتارگرایی ماده باور را از هر گونه عنصر و گرایش
اخلاقی،انسان گرایانه،و از پاره ای جهات فایده طلبانه و عمل گرا یانه تهی می
کرد.(بشیریه، 1380 ،ص 52 ) نتیجه اینکه محیط به مثابه ضرورت ابژه ی مورد نیاز علایق
مادی،تحت سلطه ی نظام های کنترل و بهره وری در آمد . به این ترتیب،پروژه ی مطالعه ی علمی
به پروژه ی کنترل علمی جامعه و طبیعت تغییر شکل داد.
1 یا علوم انسانی بودند و آن را صاحب « علوم فرهنگی » با نقد های امثال دیلتای که پا یه گذار
هویتی پایدار تلقی کردند،موضوع علوم اجتماعی و انسانی به عرصه های معنایی هرمنوتیکی
تفسیری گسترش یافت، و به تعبیری با فلسفه زندگی پیوند پیدا کرد . در نتیجه ی چنین نقدهایی به
رویکرد اثباتی - رفتاری بود که سه نحله ی تأویلی فرا اثباتی به وجود آمد : 1) رویکرد تفهمی
2) رویکرد پدیدار شناختی 3)رویکرد انتقادی . این سه در عین داشتن مشترکات بنیادین اندیشه
معناگرا، دارای وجه ممیز خاص خود نیز بودند . این ویژگی ها در بخش دوم مقاله و به عنوان مقوم
فلسفه ی سیاسی معناگر ا،مورد بررسی قرار خواهد گرفت .اکنون در ادامه به یکی دیگر از بسترهای
مناسب رشد تفکر معناگرا یعنی ابعاد جدید فلسفه ی علم اشاره می کنیم.
1-1 . زمینه ها؛ گسترش فلسفه علم جدید
به اعتراف بسیاری، نیمه دوم سده ی بیستم دوران پرباری برای نظریه های شناخت شناسانه به
شمار می رود . به منظور درک بهتر روند های جدید فلسفه علم که سویه ای معناگرایانه دارد،و در
برابر بافت ماده گرای اواخر سده ی نوزده و نیمه نخست قرن بیستم صف آرایی کرد است،
می توان به سه جریان مهم علمی -فلسفی اشاره کرد . جریان نخست، فلسفه علمی است که به انتقاد
از پوزیتیویسم منطقی پرداخته و با مواضع نسبی گرا و ساخت شکنانه تامس کوهن و پاول فیرابند
تکمیل می شود.
برخلاف پوزتیویست های منطقی (مکتب وین ) که در پی اصالت تجربه ی سده ی 17 و 18 که
علم را اساساً توصیف و تجربه می دانستند، لودویک ویتگنشتاین در رساله ی منطقی – فلسفی
1953 ) نشان داد که هر کوششی برای کشف شالوده های عینی معرفت بی معناست . او بر خلاف )
1. GeisteswissenShaften
222 /فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
2« بازی های زبانی » دوره ی اول تفکر خود حال از نظریه ی تصویری زبان 1حمایت می کرد که بر
متمرکز بود . او در اینجا با پیش کشیدن تلقی معنا گرایانه از مقوله ی زندگی ، از زبان به مثابه ی
فعالیت انسانی یاد کرد. چه سخن گفتن خود نوعی کار است.
در د هه 1960 تامس کوهن نیز بر آن شد علم مفهومی یکه و ثابت نیست که بتوان برای آن روش
ثابت و یگانه ای متصور شد و روند هماهنگ و پیوسته ای برای توسعه ی آن جست و جو کرد .
علم مجموعه ای از مفاهیم متغی ر و سیال است که متناسب با شرایط ، نگرش های کلّی ، عناصر
فرهنگی،پارادایم های تاریخی شکل می گیرد و با تغییر این شرایط معیار های علم نیز تغییر و
بر آن شد علم برخلاف سویه ی « برضد روش » تحول می یابد . در دهه 1980 پل فیرابند با کتاب
اثباتی دوران مدرنیته ی متقدم، تا مرزهای نسبی گرایی و آنارشیسم معرفتی راهی ندارد . به اعتقاد
او رشد و توسعه ی تئوری های علمی از انگیزه ها، روش ها و ساختارهای بسیار متفاوت و حتّی
متناقض پیروی می کند .(خیرابند، 1375 ،ص 54 ) به اعتقاد او رشد و توسعه ی تئوری های علمی از
انگیزه ها،روش ها و ساختارهای بسیار متفاوت و حتی متناقض پیروی می کند
(فیرابند، 1375 ،ص 54 )به زعم او تنها یک اصل وجود دارد که در همه ی شرایط قابل دفاع کردن
است و آن اینکه : هر چیزی ممکن است!
جریان دوم ، گذار از ساخت گرایی به پساساختار گرایی بود . ساخت گرایی کم تر به محتوای
ساخت گرایی در کلی ترین سطح ، سوالاتی » : متون و بیشتر به چ گونگی عملکرد آنها می پرداخت
را درباره ی معنا باز نمود و تالیف مطرح می سازد و به کشف روابط میان زبان و دانش می
1913 ) زبان سرشتی نسبی و -1857) وارد، 1383 ،ص 146 ) از دیدگاه فردینان دوسوسور 3 ) «. پردازد
متغییر از هویت ها دارد و عرصه تفاوت ها و تمایزات است. اما پساساخت گرایان با ترکیب نظریه
ی سیاسی، نقد ادبی، روانکاوی و فلسفه بر آن شدند با نزدیکی به مواضع پسامدرن چند مسئله را
مورد توجه قرار دهند : اول آنکه نظریه های ساخت گرا، تداوم را بر تغییر اولویت داده اند ، در
حالی که اصالت ب ا تغییر است . دوم، این نظریه ها، ساختار اجتماعی را به عاملان انسانی ترجیح می
دهند و مطالعات خود را به طور سازمان یافته ای، صرف کشف ساختارهای غیر مشخص می کنند .
در حالی که فرا ساخت گرایان ، با صحبت از بازی گونگی روابط انسانی، سعی در گذر از محدوده
1. Picture theory of language
2. Languege - game
3. Ferdinand de saussur
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، زمینه ها و ویژگی ها..../ 223
ی ساختارها دا رند. سرانجام آنکه فرا ساخت گرایان، از غلبه ی گرایش به سیستم در ساخت
تاکید دارند. « اجزا » ها و « فردیت » گرایی ناخرسندند و در مقابل، بر نیاز به شناخت
جریان سوم هرمنوتیک است که فهم و تأویل متون تاریخی و ادبی را به بحث می گذارد .
اساساً یک « فهم » ، هرمنوتیک معنا کاوی در متون است؛ ا ما چ نان که هایدگر به درستی می گفت
مقوله ی تأویلی است و عوامل تاریخی و فرهنگی در تعیین معنای یک متن دخالت دارد . تأویل نیز
تجربه ای زیستی است که به زبان درمی آید . تأویل سوار بر زبان است و از این رو زبان بستر
ادراک انسان از جهان است . مهم ترین سطح اندیشه هایدگری در باب هرمنوتیک در آثار گادامر
آمده است .او در حقیقت و روش در پیروی از آرای استادش هایدگر ، از غلبه ی روش شناسی
علمی،در فرهنگ معاصر انتقاد کرد . او همسو با ضد سوبژکتیویسم نیچه و هایدگر،هم سخن با
مارتین لوتر ، از امکان دگرگون کننده ی متن حما یت کرد تصریح داشت سوژه از پیش در زبان و
بخش عمده ای از سنت هم در زبان ما (Wright,1998,pp.827- سنت واقع شده است .( 831
تبلور می یابد ، بنابراین زبان شیوه ی وجود سنت است و سنت وسیله ی تداوم زبان . پس هستی که
( می تواند فهم شود زبان است.(پین، 1382 ،ص 837
سخن می گوید که معنا و تأویل در گستره ی آن و در تاریخ « افق معنایی » گادامر در ادامه از
شکل می گیرد . افق معنایی اشاره به وضعیت تاریخی و فرهنگی خاص است که معنا در آن تکوین
می یابد . امری که پیش تر در غالب تنگ اثبات گرایی مد نظر نبود . گادامر به تأکید می گوید :
مدت ها پیش از آن که خودمان را از طریق فرایند «. تاریخ به ما تعلق ندارد؛ ما به آن تعلق داریم »
خودنگری فهم کنیم، خویشتن را به شکلی بی - نیاز از اثبات، در خانواده،جامعه و حکومتی که در
آن به سر می بریم می فهمیم . کانون ذهنیت آینه ای است که تصویر در آن اعوجاج می یابد .
خودآگاهی فرد صرفاً کورسویی است در مدارهای بسته ی حیات تاریخی . این است دلیل آنکه
پیش داوری های فرد ، بسیار بیش تر از داوری هایش ، واقعیت تاریخی هستی او را تشکیل می دهد.
( (واینسهایمر، 1381 ،ص 68
2-1 . زمینه ها؛ جنبش های اجتماعی جدید
در نیمه ی دوم سده ی بیستم، و به د لیل وضعیت مناسب پیش آمده برای رشد آمال
سیاسی،عرصه ای جدید از حوزه ی عمومی گشوده شد که در آن جنبش های اجتماعی و سیاسی
و فرهنگی با طرح دعاوی مغفول مانده چون شهروندی، دموکراسی مشارکتی،عدالت خواهی
224 /فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
اقتصادی، اساساً ماهیت امر سیاسی را در معرض تردید و بازاندیشی دو باره قرار دادند . از دیدگاه
جامعه شناختی ،تحولی که با جنبش های اجتماعی در امر سیاسی پدیدار می شد، به تفرّد و تنوع و
عدم تجانس و جزمیت،عدم مرکزیت و مرکززدایی ، تأکید داشت، که همگی واکنشی در مقابل
(Kriesi,2007,pp.67- گرایش یا گرایش های یک سویه و یکسان ساز پیشین بوده اند .( 90
درگیری در فعالیت های سیاسی جدید و تنوع بخشیدن به انواع مبارزات سیاسی و اجتماعی و
جدید است . از این منظر جنبش های « خود » خواست متنوع فرهنگی ، امکانی برای بیان و ابراز
جدید اجتماعی ، به تعبیر گیبنز و بو ریمر ، پاسخی به تغییرات جامعه ای 1 هستند .(گیبن ز و ریمر،
( 1381 ،ص 155
با وجود اینکه در این وضعیت جدید دیگر آن حضور متصلب و فراگیر مبارزه ی طبقاتی سلطه
ندارد،و مارکسیسم هم این کثرت عقاید را نمی تواند هدایت کند،در مقابل موقعیت پسامدرن
برآن است که رادیو، تلوزیون و روزنامه ها عوامل انفجار و تکثیر عمومی جها ن بینی ها شده
اند،به گفته ی دیوید لایون به گسترش حوزه ی عمومی مقاومت ،مدد رسانیده اند . امری که در
جهت گیری سیاسی و فرهنگی گفتمان ماده گرای نیمه ی نخست قرن بیستم قابل تصور نبود .
گذار به فضای فرا اثباتی و موقعیت مجازی ناشی از وفور رسانه ها که مدام معنا ها را باز تولید می
« تکثر ظا هراً مقاومت ناپذیر » کنند انسان ها را در موقعیتی قرار داده که جیانی واتیمو آن را
(لایون، 1380 ،ص 89 ) ایده ها و ارزش ها و باورها می نامند . در اینجا کل جنبش های اجتماعی بر
خلاف وجه ایستای سیاست قدیم ،بر انتخاب آزاد، گشودگی ،تعادل،آزادی و فرد محوری تأکید
می ورزند .(روسنائو، 1380 ،ص 169 ) پس با توجه به اهمیت جنبش های جدید در عرصه هایی چون
بوم شناسی، محیط زیست، فمنیسم، ملی گرایی وامکان گسترش دموکراسی در سطحی جهانی و
برآمدن برخی جنبش های مقاومت در عرصه مبارزه با ستم پیشین امپریالیسم سفید غربی ، فضای
(Snow, عمومی جامعه بستر مناسبی برای زایش صورت های جدید هویت شد . , 2007
به این ترتیب چنان که دوسرتوی جامعه شناس آشکار ساخته ، اینها وجی از pp.380-410)
شاید ما نتوانیم جهان را تغییر دهیم؛ » تکنیک های مبارزه در سطح زندگی روزمره است .به اعتقاد او
اما حداقل می توانیم به مهاجرت،پویایی و حرکت در سراسر محیط فرهنگی اکنون متکثرپرداخته،
از تمامی محصولات و تجربیات در دسترس نصیبی برچینیم .خلاصه، زندگی هر روزه با موضوع
( به نقل از گلن وارد، 1383 ،ص 293 ) «. اقدام علیه نظام [متصلب] سرو کار دارد
1. Societal
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، زمینه ها و ویژگی ها..../ 225
به این ترتیب جنبش های اجتماعی عرصه نظ ریه سیاسی را فربه نموده اند .چند فرهنگ گرایی از
این جایگاه اهمیت پیدا کرده است ،موضوع کانونی چند فرهنگ گرایی، مبارزه برای به رسمیت
شناخته شدن 1 و مسئله تنوع وتکثر فرهنگی - هویتی و نسبت آن با هویت جامعه ای و انسجام ملی ،
حقوق اقلیت ها و سیاست گذاری عمومی اس ت که امروزه در عرصه جهانی شدن ها به مسئله
(Smith,2007, p. مبتلابه و گریز ناپذیر دولت های لیبرال دموکراسی تبدیل شده است.- 312
320 بیخو پارخ یکی از صاحب نظران مهم چند فرهنگ گرایی ، پس از توجه به جنبش های )
را در صدر مطالبات خود دار ند، اذعان می کند این مقوله (یعنی « شناسایی تفاوت » جدید هویتی که
چندفرهنگ گرایی ) اصولاً به تفاوت ها و هویت های ی اطلاق می شود که ریشه در فرهنگ به
معنی مجموعه عقاید و اقداماتی که گروه ها و مردم، خویش فهمی ، جهان فهمی ، و زندگی فردی
( کریمی، 1386 ،ص 215 ) «. و جمعی خود را با آنها سازمان می دهند دارد
در عین حال چند فرهنگ گرایی که خصلت متنوع و متکثر بافت جامعه ی امروزی را باز تاب می
را برملا می کند، انواعی دارد که « سیاست هویت » و « سیاست شناسایی » دهد و ایده های مربوط به
در بستر وضعیت مناسب از گذار به دوران جدید امکان ظهور یافته است . از جمله 1) تنوع خ رده
فرهنگى 2: بدین معنى که اعضای چنین گروه ها ضمن اشتراک ارزشى و معنایى با فرهنگ
مسلط،در تلاش اند تا در چارچوب همان فرهنگ عمده، فضایى براى سبک زندگى متفاوت خود
پیدا کنند . 2)تنوع نگرشی 3 :زمانى است که برخى اعضای جامعه نسبت به اصول و ارزش هاى
فرهنگ حاکم انتقاد کرده، برآنند ارزش های دیگری را جایگزین آنها کنند،مثل اغلب فمنیستها،
زیست محیط گرایان و ... 3) تنوع انجمنی : 4 شامل گروه هایی در جوامع مدرن توأم با نوعی
خودآگاهی و اجتماعات کم و بیش سازمان یافته که بر طبق سیستم اعتقادی و عمل خاص خود
(Parekh, 1994, p.3- زیست می کنند ؛ مثل مهاجرین به کشور میزبان. ( 5
چندگانگی فرهنگی همسو با جهت گیری های جنبش های اجتماعی نشان داد دنیای ما نه جهانی
یک دست،بلکه فضایی است که در آن همواره اجتماعات گوناگون ارزش ها و معناها ی خود را
می آفرینند .به باور امثال کیملیکا،لیبرالیسم به معنای ا ز پیش موجود،از فقدان بحثی نظام مند از
تفسیر متکثر ازجامعه و فرهنگ رنج می برد .از این رو،رویکرد ها و نظریه ها جدید باید پاسخگوی
1. Recognition of Difference
2. Sub-cnltural diversity
3. Persectival diversity
4. Communal diversity
226 /فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
پرسش های مربوط به ایده ی عضویت فرهنگی،معنا و گستره ی هویت فرد و متضمن تداوم
فرهنگ ها باشند (بهشتی، 1380 ،ص 252 )از این رو،چند فرهنگ گرا یی با گشودن عرصه های
جدید پژوهشی و نظری ، دامنه ی سیاست اثباتی، رفتاری گذشته را به شرایط متنوع و چند جانبه ی
جدید سوق داد که در نتیجه آن می توان امیدوار به افزایش موقعیت سیاسی و حقوقی اقلیت ها ،
مردمان بومی و ارزش های متمایز و متکثر شد.
2. ویژگی ها: رویکرد فرهنگی در نظریه سیاسی
نظریه های سیاسی به مروارید می مانند : منظور این است که بدون عامل محرک به وجود »
نمی آیند . حداکثر نظریه های سیاسی برای این نوشته شده اند که به بعضی از مشکلات واقعی و
اسپریگنز، 1382 :ص 42 ) اسپریگنز با استناد به این م دعا در کتاب فهم نظریه های )«. مبرم بپردازند
سیاسی ( 1976 ) بر آن است به منظور تدوین یک نظریه،ما نیازمند برخی زمینه ها و شرایط هستیم .به
عبارتی دیگر در نتیجه ی وجود یا مشاهده ی بحران و بی نظمی در جوامع مختلف و شرایط
گوناگون متفکران در پی تشخیص درد برآمده و رویه ها و جریان های ف کری شکل عینی پیدا می
کنند. بر این اساس در بخش نخست برخی زمینه های تأثیرگذار که به بستر سازی اندیشه سیاسی
معناگرا مدد رسانیده اند مورد بررسی قرار گرفت . هر یک از عوامل سه گانه گفته شده به نوبه
خود نشان دهنده ی بروز بحران و بی نظمی در میان اندیشه ی ماده گرای اثباتی پیشین بوده اند که
با پدیداری بحران ها ، ما می توانیم وارد پارادایم جدید فکری شویم . طبیعی است با مشاهده بحران
و بی نظمی و ناکارآمدی دکترین های پیشین ، می توان مؤلفه ها و ویژگی ها ی نظریه ی جدید
را ارائه داد. در ادامه چند مشخصه ی اندیشه معناگرا به بحث گذاشته می شود.
1-2 . خصلت فرهنگی اندیشه سیاسی معناگرا
به نظر می رسد موفقیت هر فلسفه سیاسی در حال و آینده ،مستلزم سه ویژگی باشد: این که بتواند
اصول و آرمان های مطلوب در یک سازمان یا سامان سیاسی را تعریف کند . دوم انکه به معنای
سقراطی– کانتی در خدمت نقد اج تماعی و پیشبرد آرمان های اخلاقی و سیاسی باشد و سرانجام
ایده ای از آینده ی مطلوب را هم پیش چشم داشته باشد .این بدان معناست که اندیشه ی سیاسی
باید دارای خصلت نمونه وار بوده به موضوع مورد تحقیق از جوانب مختلف نظر کند .چنان که به
قول بیخو پارخ هرچه دامنه ی آن و سیع تر و متضمن مسائل ضروری باشد،اعتقاد،آثار و داوری آن
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، زمینه ها و ویژگی ها..../ 227
معتبرتر است .(پارخ، 1386 ،ص 204 ) اگر بپذیریم که هدف از ایضاح و تدوین اندیشه سیاسی
معناگرا همانا جهت گیری هنجاری _اخلاقی در راستای زندگی نیک و عادلانه است، و بر این
اساس می تواند نگرانی از چالش های موجود را مرتفع نماید،طبق ملاحظه ی پیش گفته اولین
ویژگی اندیشه سیاسی معناگرا یعنی بایسته های فرهنگی،این مهم را برآورده می کند .به عقیده ی
نگارنده، اهمیت فرهنگ در اغلب آثار سیاسی ، فلسفی و اجتماعی نشان می دهد گونه ای
در نظریه ی سیاسی به وجود آمده است . آشکار است امروزه در « چرخش پراگماتیستی فرهنگی »
اغلب مباحث پایه ای علوم انسانی تعدد و تنوع فرهنگی ،امری بهنجار یا مذهب مختار شده
است.نگاهی به فهرست متفکران متاخر در پهنه ی اندیشه ی سیاسی حاکی از چنین رویکردی
است.مایکل والزر که به سیاست اقلی گوناگونی فرهنگی پرداخته است .جان ر اولز که مقوله ی
عدالت را با پوشش دادن گوناگونی فرهنگی و تعددگرایی همسو کرده است .جان رز که از
نامطلوب بودن و ناتوانی سیاست لیبرالی در امعان نظر به چند فرهنگ گرایی انتقاد می کند .یا ویل
به مثابه ی یک خیر مقدم به چالش با بن یادهای « عضویت فرهنگی » کیملیکا که از منظر اهمیت یافتن
نظریه های پیشین رفته است.
از زاویه دید فرهنگی و غلبه تعابیر فرهنگی در نظریه ی سیاسی جدید می توان بر مبانی ماده
گرایانه اندیشه پیشین این نقد را وارد کرده که یکی از دلایل زوال آن باد سری 1 و عدم توجه به
ضرورت های نوین بوده است . بر این اساس خصلت فرهنگی به نظریه ی سیاسی معناگرا وجهی
فروتنانه و در همان حال پایدار می دهد تا نسبت به تنوع فرهنگی و اهمیت زیرساخت های فرهنگی
دغدغه خاطر داشته باشد.
به نظر می رسد از جنبه ی اولویت فرهنگ در اندیشه ی معناگرا ، مهم ترین مسئله تعامل میان
هابرماس ، « اخلاق ارتباطی » باورهای فرهنگی است . اتفاقاً ط بق برخی تفاسیر وارده بر اندیشه ی
برخی بر آنند چه بسا اصول اندیشه ی روشنگری به نوعی به مفهوم تلاش برای ایجاد همکاری
بارآور یا معطوف به هدف میان همه ی ملّت ها، فرهنگ ها و خرده فرهنگ است که پیش از این
( گرفتار آمده بودند. (لیدمن، 1387 :ص 16 « فرهنگ خود » در حصار
اتفاقاً در وضعیت کنونی از بروز هویت های چهل تکه و زایش علایق فرهنگی برخی بر آن
شدند تا در پی اصول هسته ای و بنیادین باشند که طبق آن امکان برای طرح ریزی اخلاق جهانی
270 ) به زعم نگارنده با لحاظ قرار دادن چرخش فرهنگی در - باشد.(سینگر، 1388 ،صص 267
1. Hubris
228 /فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
اندیشه جدید می توان برخی اصول گسترده و همگانی را به مثابه شاخص های فرهنگی اندیشه
معناگرا ارائه کرد که بتواند در تمام جوامع و فرهنگ ها مورد احترام باشد . هنجارهای اخلاقی
معمولاً از هنجارهای فرهنگی تفکیک ناپذیر اند . اندیشه ی معناگرا به گفت و گوی فر هنگی که
بتواند دربرگیرنده وپذیرای شباهت ها و تفاوت های تمام سنت ها باشد ،نگاه مثبت دارد . به عبارت
دیگر فقط اعتقاد و احترام به این که دیگران حق دارند متفاوت باشند، کافی نیست؛ ما به هم دلی و
تفاهم نیاز داریم و این نمی تواند تنها با اتکاء به قوانین تحقق یابد، بلکه تنها با نزدیک شدن قلب ها
و نظر ها ممکن می شود و این مستلزم توجه به معناها و ارزش هایی است که در دل فرهنگ فراهم
می آید.
چنین اندیشه ای هنگامی می تواند تحقق یابد که یک حس ضرورت بر پایه ی احساس خطر
مشترک، و نیاز به یافتن یک مکان ایمن برای با هم زیستن وجو د داشته باشد . گفت وگوی
فرهنگی سازنده است که فقط از برخورد مخالفان به وجود نیاید، بلکه به گفته راولز ، بحثی معقول
باشد در توصیف فرایندی برای شناسایی اجماع هپوشانی،میان اشخاص دارای دیدگاه های اخلاقی
متضاد. در این صورت بر خلاف تصور پیشین که آن را وظیفه ای در ح یطه ی اختیارات دولت ها
می دیدند .بافت معنامحور اندیشه ی جدید آن را مسئولیتی برای رهبران دینی ، معلمان، دانشگاهیان،
روشنفکران، رهبران اجتماعی ، نویسندگان ، هنرمندان و طیف وسیع شهروندان عادی می داند . به
اعتقاد نگارنده استلزامات اندیشه ی معنا گرا با توجه به علای ق فرهنگی، می تواند عبارت باشد از :
تحقق هر چه بیشتر گفت و گوی پایدار ،فهم تاریخی از تاریخ هم چون محل تلاقی تجربیات .
مشارکت بین تمدن برای پیشگیری از سولیپسیسم یا من محوری فرهنگی ، فکری و کشوری که
معضله ی اندیشه ماده گرا بود و در مقابل دعوت به برخی خیرهای بنیادین و پایدار.
2-2 . رویکرد فرا اثباتی
در بخش نخست ملاحظه کردیم که چگونه اثبات گرایی به دلیل رویکرد صرف تجربه گرا و
علم بارگی نتوانست فهم مناسبی از اندیشه و عمل انسانی و بافت چند لایه ی ذهن و عمل آدمیان
به دست دهد .بر این اساس می توان فرا اثبات گرایی را فر صتی برای نقد تجربه گرایی و اتکا بیش
از حد به علم تلقی کرد . نقد علم زدگی 1 و فلسفه گرایی 2 به معنی فاصله گرفتن از مطلق انگاری
1. Scientism
2. Philosophism
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، زمینه ها و ویژگی ها..../ 229
های فلسفی یا علمی است . در همین حال با شالوده شکنی از دوانگاری 1 علم و فلسفه،سبب تقویت
و گسترش فضای بیناذهنی می شود .امری که خود زمینه ی مناسب برای فهم و معنای بیشترخواهد
( شد.(معینی، 1385 ، ص 10
فرا اثبات گرایی با گذار از رهیافت طبیعت گرا - ماده گرا، بر آن است به منظور فهم پدیده های
معنا دار نیازمند استفاده از تفسیر گرایی برای روشن کردن معانی و ارزش ها است . در این بستر
مناسب است که سه نحله ی فرا اثباتی و تأویلی بستر مناسبی برای رشد پیدا کرده اند .این گزینه ها
عبارتند: رهیافت تفهمی، پدیدار شناختی و نحله ی انتقادی.
در رهیافت تفهمی ، هدف از پژوهش همانا رویکرد معناشناسانه در فهم پدیده های اجتماعی
است. به تعبیر دیلتای هر پدیده ای در قلمرو حیات انسانی تجلی جهان است که از طریق معنا
در تفهم، اصل تجربه ی زندگی (Dilthey, 1961.p کاوی قابل بررسی و شناخت است.( 16
مقوله ی محوری است که دو وجه توام دارد؛درونی و بیرونی . وجه درونی همانا احساسات ،
تمنیات و افکار آدمی است؛ اما در وجه بیرونی مسئله کنش های فردی و جمعی ،نهادها و تمام آثار
هنری-ادبی مد نظر است . (منوچهری، 1378 ،ص 53 ) بر خلاف رویکرد تجربه گرا ماده گرای
علوم طبیعی که به ابژه همچون شیء نگاه می کنند، در مقوله ی تفهم ،تجربه ی زندگی اصلی
آشنایی مستقیم با زندگی است که بر خلاف تجربه ی » اساسی است . و تجربه زندگی هم مستلزم
( آزمایشگاهی، تجربه ای بی واسطه است. (پالمر، 1377 ، ص 120
در امر تفهمی هرمنوتیکی، تعریف طبیعت گرا ماده گرا از انسان نیز کارایی ندارد، چرا که
انسان موجودی است که ذاتاً در حال تفکر ، انتخاب کردن و فهمیدن است. یک سیاستمدار کنش
گری است که هر آنچه با آن مرتبط اس ت نزد خود تفسیر می دارد . ولی از
قدرت،مسئولیت،پیروزی و رقابت فهم معینی دارد . او همه چیز را تفسیر می کند و بر همان اساس
به اعمال گوناگون دست می زند . از سوی دیگر برای دستیابی به فهم ، هیچ نقطه ی شروع حقیقی
وجود ندارد ، زیرا هر فهمی دربردارنده ی یک فهم قبلی است . پس تفسیرگرایی در فهم به کل
توجه می کند . اما روش های ماده گرای پیشین جزء نگر بودند . تفهیم به معنای ضرورت پرداختن
به جزء و کل و حال و گذشته در رابطه با یکدیگر است.
پدیدارشناسی نیز به مثابه یکی از ویژگی های اندیشه ی معناگرا شناخته می شود . مسئله اصلی در
اینجا این است که حوزه فرهنگ که در روش های مطالعه ی پیشین مغفول مانده بود ،چگونه قابل
1. Dualism
230 /فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
درک و دانستن است .از این رو پدیدارشناسی نیز در مقابل پوزیتیویسم و امپریسیزم معنا می یابد .
در پدیدار شناسی تلاش می شود ، موضوع مورد بررسی خود را به تمامی آشکار کند . در اینجا
تأملات از قلمرو انتزاعات به عرصه زندگی معطوف می شود . در پدیدار شناسی بر خلاف
خردگرایی صرف ، جهان عینی به جهان ذهنی تبدیل نمی شود؛ یعنی وجود جهان بر خلاف آدمی
قائم به ذهن نمی شود . در عین حال عالم ذهن هم به جهان عینی تقلیل نمی یابد،یعنی فهم آدمی
برآیند دنیای بیرو ن محسوب نمی شودبلکه فهم از پدیده ها همیشه با وساطت مقولات فرهنگ ،
( زبان و تاریخ متعادل می شوند. (منوچهری، پیشین، ص 68
از این رو به درستی گفته شده است پدیدار شناسی در فهم امور رویکردی بینا ذهنی 1 دارد . یعنی
بر خلاف محوریت سوژه 2 دکارتی ، رابطه خود و دیگری مب تنی بر اصالت بینا ذهنیت می شود .به
کلام دیگر آدمی ابتدا به ساکن، بینا ذهنی است نه قائم به خود.
اما رهیافت سوم رویکرد انتقادی هنجاری است . در اینجا نیز در موقعیتی فرا اثباتی ، پژوهشگر با
قلمرو حیات جمعی سروکار دارد . وجه هنجاری – انتقادی که خود به گونه ه ای مختلف تقسیم
شده است ، بر آن است با انتخاب اخلاق و فلسفه ی کلاسیک وجه ارتباطی انتقادی را از نو برجسته
سازد. مسئله ای که به تعبیر متفکران انتقادی در جامعه ی ماده گرای امروزی که به شدت
دستخوش دخالت عناصر سودجویانه ی سرمایه داری متأخر شده است، تغییر ماهیت دا ده است .
این تبدیل شدن ارتباطات از شکل تفاهمی به شکل استراتژیک سبب ب روز پریشانی و از
فرایند تبدیل این (Rush,2005,pp.126- خودبیگانگی از خود اصیل آدمی شده است .( 130
ارتباطات توسط مؤلفه های قدرت ، ثروت یا پول و همسو با آن گسترش دستگاه های رسانه ای
سود محور، تاثیر ی مخدوش کننده بر روابط بیناذهنی به جای گذاشته است بدین سان چنان که
ما تحت کنترل نظام سلطه قرار گرفته « جهان زندگی » ، هابرماس به درستی تأکید و نشان داده است
165 ) از این رو رهیافت انتقادی با گذار از اثبات گرایی بر آن - است.(هابرماس، 1384 ،صص 161
است با زنده کردن وج ه هنجاری تفکر نه تنها به شناخت درست تری از سازو کار حیات اجتماعی
دست یابد در عین حال به اصول و قواعدی دیگر برای عمل انسانی که راهبر به بلوغ انسانی و
رهایی انسانی – اجتماعی باشد،پایبند باشد.
1. Inter subjective
2. Ego
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، زمینه ها و ویژگی ها..../ 231
3-2 . توجه به اخلاق و بازگشت به اصالت گفت و گو
کامپانی، 1382 ،ص 1) این نگرانی اخلاقی و ملموس را می )«. وضع سلامت جهان خو ب نیست »
توان با نگاهی به وضعیت ناخوشایند جهان کنونی تأیید کرد؛پابرجایی فقر گسترده، میلیون ها بی
خانمان و مهاجر، افزایش رفتارهای شرارت بار همچون بزهکاری و قاچاق مواد مخدر، وحشت از
خشونت های قومی تا انواع حر کت های تروریستی، همگی نشانه هایی از ضعف و نارسایی اخلاق
و جست وجوی امر معنا و متعالی در دل حیات مادی شده است . در طول یکی دو دهه ی گذشته
برخی از متفکران با اذعان به چنین کاستی هایی از منظری معناگرایانه دغدغه های خود را به خوبی
1997 ) نشان داده است ) « در سایه آینده » مطرح کرده اند . برای مثال سون ا ریک لیدمن 1 در کتاب
از سالهای پایانی قرن گذشته چهره های بزرگ فلسفه و سیاست به شرایط ناعادلانه و کاستی های
ناشی از توجه صرف به امور مادی نقدهایی وارد کردند .همو با اشاره به کتاب بهشت
راستین( 1991 ) کریستوفر لش 2 از زوال اند یشه ماده گرایانه پیشرفت، سخن گفته است . او بر آن
است ظاهراً کار عمده ای نمی توان کرد جز آنکه باید از خوش بینی کامل نسبت به آینده دست
شست. ولی در عین حال نظریه انتقادی هنجاری را فرصت مناسبی می داند تا با رویکردی
اخلاقی،وضعیت ناعادلانه را گوشزد کند.
1986 ) از وضععیت پرمخاطره ای سخن می ) « جامعه پر خطر » الریش بک 3 در کتاب
گوید که در آن هر تلاشی حتی اگر مبتنی بر امر خیر باشدخطری در پی دارد .چنان که می تواند
کل نظام پیچیده را ،از عرصه ی تولید و ارتباطلت گرفته تا نظام شکننده سیاسی و تعادل بسیار
حساس تجار ت جهانی را مورد تحدید قرار می دهد . فعالیت های خرد فردی نیز در چنین جامعه ی
غیر قابل انعطافی با اختلال دائمی رو به رو می شود که به قول او فقر، بیکاری و فلاکت را در پی
داشته است .(لیدمن، 1378 ،ص 551 )حال از آنجا که اندیشه سیاسی معنا گرا با کشف و به کار
گیری اندیش ه هنجاری - اخلاقی در عرصه معرفت و عمل سیاسی سروکار دارد، بهتر است به امکان
و ظرفیت آنچه می تواند انجام شود، بپردازد .(مارش و استوکر، 1378 ،ص 22 ) بر این اساس آگاهی
از کاستی اخلاقی و هنجارهای پسا ماده گرایانه در دوران جدید ضروری شده به قول راولز اهمیت
فلسفه ی سی اسی اخلاقی هم برجسته می شود . مقوله ای که از منظر وضعیت استثنائی کنونی بهتر
1. Sven-eric lidman
2. Christopher lasch
3. Elrich beck
232 /فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
است بر مسائل به شدت مناقشه برانگیز توجه کند و این درک را پی بگیرد که آیا می توان نوعی
مبنای بنیادین توافق فلسفی و اخلاقی را کشف کرد یا نه .(راولز، 1383 ،ص 22 )به این ترتیب،
فلسفه سیاسی نیز همانا نوعی آرمان شهر باوری واقع گرایانه است ، یعنی کاوش و تلاش برای »
شناسایی حد و مرزهای احتمالی سیاست عملی،در جهت ایجاد سرایط بهتر زیست
( راولز،پیشین،ص 25 )«. عادلانه
لیک می دانیم اخلاق در پیوند مستقیم با مسئله روابط میان انسانها و ارتباط میان فرهنگ ها قرا ر
داده شده است . از حیث اخلاقی نظریه سیاسی باید به این زمینه از طریق گسترش فرهنگ گفت و
گو پیوند داده شود . جان راولز با رویکرد اخلاق کانتی بر ضرورت عدالت در سطح عمومی
ترتوجه داشته است و هابرماس با رویکرد واقعیت بودگی - هنجار بودگی، بر روی مسائلی در
جامعه بش ری دست می گذارد که اجتماع و هم رأی بودن را برمی انگیزد، امری که بازگشت به
گفت و گو را ضروری می سازد .گفت و گوی پراگماتیستی در فلسفه سیاسی هابرماس و راولز در
پی مناسب ترین وسیله برای دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده است . دو متفکر مذکور ، خود را
مدافع طرحی ر ویه گرایانه معرفی می کنند که اصالت را به تحلیل رویه های تولید هنجارهای معتبر
می دهند و نه ذات گرایی که بیشتر از طرح های فیلسوفان اخلاق و فلسفه های عدالت به عنوان
گفت و گوی مبتنی بر » ضرورت یا عوامل پیشینی دفاع می کنند . در چهارچوب اخلاق جهانی
کارتر و )«. هدف مستلزم تعی ین آن چیز هایی است که منافع برابر همه ی بشریت را تأمین کند
دستوکس، 1386 ،ص 150 ) براین اساس اندیشه سیاسی معنا گرا با اهمیت دادن به گفت و گو مدعی
است این مهم می تواند مشارکت کنندگان را در برابر نظرات و مواضع دیگران به آزمون بگذارد و
حتی این امکان هم هست که با استدلال منطقی بر او تأثیر بگذارد . خصلت گفت و گوگرایی
است که اکنون به ما کمک کرده است تا از ابزارهای « چرخش زبانی » اندیشه جدید ، محصول
تحلیلی جدیدتر برای برخورد با مصائب بشری بهره ببریم . این ابزارها ، از حیث استراتژی استدلالی
بسیار سودمند اند . چرا که به ما اجازه داده اند مفهوم های ظریفی چون شناسایی، فهم ،معنا و
حقیقت را مورد سنجش مجدد قرار دهیم . کار کنونی ما استفاده از همین ابزارها برای برقراری
پیوند دوباره میان اخلاق و سیاست است . اگر بخواهیم به کلام و اندیشه هابرماس به اجمال
مختصات زندگی مبتنی بر اخلاق گفت وگو را تجمیع کنیم ، این مراحل اجتناب ناپذیر می شود؛
1. انسان در مقام موجودی اجتماعی نیازمند کنش متقابل ارتباطی است . 2. کنش متقابل ارتباطی ،
مستلزم تفاهم است . 3. تفاهم مورد نظر منوط به تفهم زبانی است . 4. تفهم زبانی مقید به گذراندن
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، زمینه ها و ویژگی ها..../ 233
فرایند حقیقی و اصیل است . 5. توافق حقیقی و اصیل مستلزم بیرون آمدن موفقیت آمیز از دل
ادعاهای حاکی از اعتبار است . 6. این ادعاها نیز از دل یک وضعیت گفتار آرمانی ناب حاصل می
شود. 7. این وضعیت گفتاری راه را برای توافق هنجاری فراهم می سازد . 8. عناصر کلیدی این
هنجارهای یا خیرهای بنیاد ین،چیزی جزء آزادی، عدالت و دوستی نیست . 10 . با این عناصر
کلیدی هنجاری، زندگی انسانی، مبتنی بر مسئولیت، اخلاقی می شود.
آنچه گفته شد مستلزم اصلاح نحوه ی تفکر و ارتباط گری است .از این منظر زبان ما یک نظام
باز است . زبانی که در پراکسیس زندگی سیاسی و اجتماعی پیشین به دلیل خصلت اثباتی و
تجربی،از نقش تاویلی و انتقادی زبان در معنا دهی به کنش سیاسی غافل شده بود .انسان امیدوار
است همین توانایی عقل تاویلی زبان،روزی بین او و همنوعانش اجماع ایجاد کند و زور را از
عرصه اجتماع خارج کند.
نتیجه گیری
می تواند خطر دو « معناگرایی » و « ماده گرایی » کوشش های جبرگرایانه برای مقابل قرار دادن
راهه ی کاذب را در نظریه پردازی ایجاد کند .آلکس کالینیکوس در آغاز سده ی جدید در کتاب
موقعیت » مهم درآمدی تاریخی بر نظریه ی اجتماعی ( 2000 )، در عصری که به قول خودش
رخدادی معرفت ناشی از تمایلات پسامدرن نگر انی از اعلام پایان نظریه را تشدید کرده
کالینیکوس، 1383 ،ص 22 )تصریح می کند اگر فلسفه ی اجتماعی و سیاسی(در معنای مکتوم )« است
ماده گرا یا معناگرا )تلاشی برای یافتن کلیت بشر باشد،همانا نوعی کلان روایت است . با این همه
این فرض نسبی گرا هم که فلسفه های اجتماعی و سیاسی قیاس ناپذیرند و به یک میزان معتبر از
آن نیز خطرناک تر است.
نگارنده با امعان نظر به چنین رویکردی و در فرجام پژوهش حاضر بر آن است با وجود آن که
« عدالت به مثابه انصاف » اندیشه ی سیاسی در احیاء مجدد خود به ویژه پس از انتشار کتاب
راولز،خصلتی معناگرا و هنجاری به خود گرفته است؛ اما این به معنای نفی یا گسست کامل از
مبانی نظریه ی ماده محور نیست . و چنان که کالینیکوس به درستی گفته است، فهم مدرنیته بدون
لحاظ اندیشه ی ایده الیستی کانت و ناتورالیستی نیچه غیر ممکن است .بنابراین به نظر می رسد با
به جای دوره ها و گسست ها به مطالعه ی مسائل »: تامل به اندرز معروف لرد اکتو ن که می گفت
مسئله ی مهم فراروی ما باید این باشد که فربه شدن معناگرایی در فلسفه ی نوین را به «! بپردازید
234 /فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
فرصتی برای تامل و تمرکز بومی،بهتر و درونی تر به مسائل و مصائب انسان ها و جهان ها تبدیل
کنیم.
دیگر آن که تجربه نشان داده است هر فلسفه ی سیاسی ، دارای نارسایی و ناکامی ه ایست. بهترین
گواه این امر در سد ه ی گذشته فلسفه ی ماکرسیم و لیبرالیسم است که هر دو نشان دوره ای از
تاریخ بشری را که اکنون پایان یافته تلقی می شود بر پیشانی دارند . اکنون به اعتراف مهم ترین
شارحان این دو فلسفه ی سیاسی و اجتماعی نیازمند بازاندیشی و انتخاب راه سومی هستند . از این
رو به نظر می ر سد رویکرد معناگرایی با وجود اجزای ارمانی، با ابتنای فلسفه ی امید و خوشبینی به
توان آدمی، همانا یگانه راهی است که می توان به زندگی در حصار بسیاری امور بی ارزش
سطحی از کرامت و شرافت بخشید . ابهام از آینده ی فرارو، همسو با شکست و هزیمت برخی
فلسفه های مادی مدعی پیشرفت می باید که ما را به فروتنی و هم اندیشی سوق دهد . اهمیت معنا
گرایی در این میان تاکیدی است که بر اخلاق هنجاری و گفتمانی دارد . امری گرانسنگ که به ما
متذکر می شود هر نوع کردار و کلام خشونت زا و غیر اخلاقی تنها وقفه ای بر این روند خواهند
بود و همچنان اندیشیدن و حرکت ادامه خواهد داشت.
بشیریه،حسین.( 1380 ).آموزش دانش سیاسی، تهران: نگاه معاصر.
- بهشتی، علیرضا.( 1380 ). سیاست در جوامع چند فرهنگی، تهران: نشر بقعه.
- پارخ، بیخو.( 1386 ). هانا آرنت در فلسفه و جامعه و سیاست، ترجمه، گزیده: عزت الله
فولادوند، تهران: نشر ماهی
- پالمر، ریچارد.( 1377 ). علم هرمنوتیک، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: هرمس.
- پین، مایکل.( 1382 ). فرهنگ اندیشه ی انتقادی، ترجمه پیام یزدانجو، تهران: مرکز.
- جیکوبز، لزلی. ( 1386 ) . درآمدی بر فلسفه ی سیاسی نوین، ترجمه هوشنگ جیریایی،
تهران: نشرنی.
- دالمایر، فرد.( 1386 ). سیاست مدن و عمل، ترجمه مصطفی یونسی، تهران: نشر پرسش.
- روسنائو، پائولین.( 1380 ) . پست مدرنیسم و علوم اجتماعی، ترجمه محمد حسین کاظم
زاده، تهران: نشر اتیه.
سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389 ، زمینه ها و ویژگی ها..../ 235
- راولز، جان.( 1383 ) . عدالت به مثابه انصاف، ترجمه عرفان ثابتی، تهران: ققنوس.
- سینگر، پیتر.( 1388 ). یک جهان؛ اخلاق جهانی شدن، ترجمه محمد آزاده، تهران: نشر
نی. فیرابند، پاول. ( 1375 ). بر ضد روش، ترجمه مهدی قوام صفری، تهران: فکر روز.
- کارتر و استوکس.( 1386 ). دموکراسی لیبرال و منتقدان، ترجمه حمید رضا رحمانی
زاده دهکردی، تهران: دانشگاه علامه طباطبایی.
- کریمی مله، علی.( 1387 ). مدیریت سیاسی در جوامع چند فرهنگی، تهران: مرکز
پژوهش های مجلس.
- گیبینز و بو ریمر.( 1381 ). سیاست پست مدرنیته،ترجمه منصور انصاری، تهران:گام نو.
- مارش،دیوید و جری، استوکر.( 1378 ). روش و نظریه در علوم سیاسی، ترجمه امیر
محمد حاجی یوسفی، تهران:مرکز مطالعات راهبردی.
- معینی،جهانگیر.( 1385 ). روش شناسی و نظریه های جدید در سیاست، تهران: دانشگاه
تهران.
- منوچهری، عباس.( 1386 ) . رهیافت و روش در سیاست، تهران: انتشارات سمت.
- لیدمن، سون اریک.( 1387 ). در سایه آینده، ترجمه سعید مقدم، تهران: اختران.
- وارد،گلن.( 1383 ). پست مدرنیسم، ترجمه علی مرشدی زاده، تهران: قصیده سرا.
- واینسهایمر،جوئل.( 1381 ). هرمنوتیک فلسفی و نظریه ادبی، ترجمه مسعود علیا، تهران:
ققنوس.
- واربرتون، نایجل.( 1386 ). آثار کلاسیک فلسفه، ترجمه مسعود علیا، تهران: ققنوس.
- ولف،جاناتان،.( 1386 )."جان راولز:بازگویی دموکراسی لیبرال" در دموکراسی
لیبرال و منتقدان آن، ترجمه حمید رضا رحمانی زاده دهکردی، تهران: دانشگاه علامه
طباطبای.
- هابرماس، یورگن.( 1384 ). نظریه کنش انتقادی، ترجمه کمال پولادی، جلد دوم، تهران:
انتشارات روزنامه ایران.
- لاتین
- Dilthey,Wilhelm(1961)Pattern and Meaning in History, New
York:Harper and Brothers.
236 /فصلنامه پژوهش سیاست، سال دوازدهم، شماره 29 ، پاییز 1389
- Habermas,Jurgen(1996)Theory and Practice,Cambridge:Polity
Press.
- Kriesi,Hanspeter(2007)"Political Context and Opportunity"in
The Blackwell Companion to Social Movements(ed)David
Snow,London:Blackwell.
- Laslett,Peter(1956)Introduction to Philosophy,Politics and
Society,New York:Macmilan.
- Kolakowski,Leszek(1972)Positivist Philosophy,Hamrond
Worth:Penguin Books.
- Rush,Fred(2005)Critical Theory,Cambridge:Cambridge University
Press.
- Parekh,Biku(1994)" Cultural Diversity and Liberal Democracy" in
D. Beetham(ed)Defining and Measuring
Democracy,London:Sage.
- Smith,Jackie(2007)"Transnational Processes and Movements"
in The Blackwell Campanion to Social Movements,(ed)David
Snow,London:Blackwell.
- Snow,David(2007)"Framing Processes and Movements" in The
Blackwell Campanion to Social Movements,(ed)David
Snow,London:Blackwell.
- Taylor,Victor and Winquist,Charls(2001)Encyclopedia of
Postmodernism,London:Routledge.
- Wolin,Sheldon,"Paradigms and Political Theories"in Preston
Kings and B.Parekh(ed),Politics and
Experience,Cambridge:Cambridge University Press.