بحث نظامهای فکری سیاسی-اسلامی یا ظهور و سقوط این نظامها موضوع مباحث متنوع بوده و اغلب با نگاهی شرقشناسانه به آنها پرداخته شده است.در حالی که به نظر میرسد نگاهی درونی و اصالتبخش به فرهنگ اسلامی و سنت میتواند تبیین تازهای از این مباحث ارائه دهد.از این زاویه فهم و نقد اندیشه سیاسی سنتی ایرانی-اسلامی یکی از اساسیترین تلاشهای ...
بیشتر
بحث نظامهای فکری سیاسی-اسلامی یا ظهور و سقوط این نظامها موضوع مباحث متنوع بوده و اغلب با نگاهی شرقشناسانه به آنها پرداخته شده است.در حالی که به نظر میرسد نگاهی درونی و اصالتبخش به فرهنگ اسلامی و سنت میتواند تبیین تازهای از این مباحث ارائه دهد.از این زاویه فهم و نقد اندیشه سیاسی سنتی ایرانی-اسلامی یکی از اساسیترین تلاشهای فکری کنونی باید باشد.این مقاله با چنین رویکردی سعی دارد در مقابل دیدگاه واقعگرایانه بر بعد آرمانگرایانه اندیشه غزالی تأکید کند و برخلاف نوشتههایی که غزالی را سیاستنامهنویس میدانند،معتقد است حتی در سیاسیترین آثار نیز،غزالی شریعتنامهنویسی است که اصلاح جامعه را از خلال اندرزها و توصیههای اخلاقی پی میگیرد.البته از نقش سلطان بعنوان محوریترین مقوله گفتمان سیاسی سنتی نیز غافل نیست،بهطوری که اصلا را شرط اصلاح دنیا و آخرت مردم میداند.
در این جستار جایگاه مفهوم غایت در نظام و دستگاه اندیشمندان سیاسی و بویژه اسلام مورد بحث قرار میگیرد.غایتی که کمال مطلوب رهر و در راه است و در منتهیالیه راه قرار دارد.بدینترتیب،رابطهء استعارهء صراط و راه،با مفهوم غایت در کانون بررسی است استعاره صراط یا مفهوم«غایت»و غایتمندی در مورد صورت نگرفته است.در چنین پیشفرضی«اندیشهء ...
بیشتر
در این جستار جایگاه مفهوم غایت در نظام و دستگاه اندیشمندان سیاسی و بویژه اسلام مورد بحث قرار میگیرد.غایتی که کمال مطلوب رهر و در راه است و در منتهیالیه راه قرار دارد.بدینترتیب،رابطهء استعارهء صراط و راه،با مفهوم غایت در کانون بررسی است استعاره صراط یا مفهوم«غایت»و غایتمندی در مورد صورت نگرفته است.در چنین پیشفرضی«اندیشهء سیاسی»به مثابهء«صراط و راه»تصور میشود و با جستجوی ابعاد وجه شباهتهای این دو،اندیشهء سیاسی قابل فهم و بسط میشود.در واقع،ادیان و ایدئولوژیها هریک به مثابهء راهی تلقی میشود که جلو پای بشریت گذاشته شده است.راهی برای زندگی و زندگی سیاسی همانگونه که کیهان،انسان،و تاریخ دارای غایتی است،تعالیم اسلام و در وجه استعاری آن،راه اسلام نیز دارای همان غایت و در هماهنگی کامل با آن است؛زیرا خداوند خالق کیهان( (cosmos ، انسان،و واضع اسلام و دیگر ادیان بزرگ الهی است.بنابراین غایتی که در فرجام راه اسلام و رهروان آن قرار دارد،همان غایتی است که خداوند در تکوین هستی و عنصر مرکزی آن،یعنی انسان به ودیعه گذاشته است.همین راه است که رهرو را به غایت میرساند.سایر ایدئولوژیها کژراهههایی است که رهرو از مقصد و غایتش دور میسازد.در اندیشهء سیاسی اسلام،دین و سیاست از یک راه میگذرند و ساحب تکوین با ساحت تشریع رابطهای ناگسستنی دارند.زیر سیستم اندیشهء سیاسی از دستگاه کلی فلسفی و نگرش هستیشناختی و انسانشناختی متفکر استنتاج میشود و اخلاق و سیاست برخلاف اندیشه سیاسی معاصر همچنان در یک بستر به حرکت خود ادامه میدهد.
روابط ایران و اسرائیل در واقع نمود برجستهای از پنهانکاریهای سیاسی و ظاهرسازیهای عوامفریبانه بود. گرچه اینروابط فراز و نشیبهای بسیاری داشت و معمولا به صورتی کموبیش پنهان برقرار میشد،هرگز کاملا قطع نشد و باوجود نارضایتی افکار عمومی داخلی و اعتراضات دولتهای،حدود سی سال دوام یافت.آنچه درپی میآید روایتی است مستند از اینروابط ...
بیشتر
روابط ایران و اسرائیل در واقع نمود برجستهای از پنهانکاریهای سیاسی و ظاهرسازیهای عوامفریبانه بود. گرچه اینروابط فراز و نشیبهای بسیاری داشت و معمولا به صورتی کموبیش پنهان برقرار میشد،هرگز کاملا قطع نشد و باوجود نارضایتی افکار عمومی داخلی و اعتراضات دولتهای،حدود سی سال دوام یافت.آنچه درپی میآید روایتی است مستند از اینروابط کموبیش پنهان.
هویت آسیبشناختی پدیدهء مهاجرت نخبگان در اتصال دقیق با نوع نگرش مبتنی بر تقسیم جهان به دولت-ملتهاست.این نگرش در حال تغییر است و به همین دلیل آن هویت هم میتواند عوض شود.در گذشته وطن بهمعنای زادگاه بود در آینده چه بسا بهمعنای جهان باشد،و این هردو در یک نکته مشترکند.در غیاب دولت-ملت،بهعنوان یکی از اساسیترین مبانی مدرن هویت ...
بیشتر
هویت آسیبشناختی پدیدهء مهاجرت نخبگان در اتصال دقیق با نوع نگرش مبتنی بر تقسیم جهان به دولت-ملتهاست.این نگرش در حال تغییر است و به همین دلیل آن هویت هم میتواند عوض شود.در گذشته وطن بهمعنای زادگاه بود در آینده چه بسا بهمعنای جهان باشد،و این هردو در یک نکته مشترکند.در غیاب دولت-ملت،بهعنوان یکی از اساسیترین مبانی مدرن هویت و منفعت،مهاجرت نخبگان نه به صورتی چارهپذیر است و نه بهگونهای شدید هویت آسیبشناختی دارد.
اگر جه معاهدات بین المللی یکی از جلوه های محدود کننده کشورها در عرصه بین المللی می باشد، با این حال همین معاهدات ابزاری برای دستیابی به منافعی در عرصه بین المللی هستند. به عبارت دیگر هر دولتی برای کسب منافعی به یک معاهده خاص می پیونند (هرچند که امتیازاتی نیز از دست بدهد. در این میان معاهده CTBT معاهده ای است که جز ضرر برای ایران چیزی به ...
بیشتر
اگر جه معاهدات بین المللی یکی از جلوه های محدود کننده کشورها در عرصه بین المللی می باشد، با این حال همین معاهدات ابزاری برای دستیابی به منافعی در عرصه بین المللی هستند. به عبارت دیگر هر دولتی برای کسب منافعی به یک معاهده خاص می پیونند (هرچند که امتیازاتی نیز از دست بدهد. در این میان معاهده CTBT معاهده ای است که جز ضرر برای ایران چیزی به ارمغان نمی آورد. یکی از این موارد تهدید و تضعیف امنیت ملی ایران است که در این مقاله به آن می پردازیم
روشنفکری در ایران از ابتدا منسجم و یکدست متولد نشد بلکه نحله ها و طیف های مختلفی نمود داشت، اما در هر گروه یک گفتمان، از طنین بیشتری برخوردار بوده و گفتمان های دیگر را تحت شعاع قرار داده است. با پیروزی انقلاب اسلامی جریان روشنفکری در ایران شکل گرفت و بتدرسج به خود انسجام بخشید که به جریان روشنفکری دینی موسوم شد، هر چند طیف های مختلفی ...
بیشتر
روشنفکری در ایران از ابتدا منسجم و یکدست متولد نشد بلکه نحله ها و طیف های مختلفی نمود داشت، اما در هر گروه یک گفتمان، از طنین بیشتری برخوردار بوده و گفتمان های دیگر را تحت شعاع قرار داده است. با پیروزی انقلاب اسلامی جریان روشنفکری در ایران شکل گرفت و بتدرسج به خود انسجام بخشید که به جریان روشنفکری دینی موسوم شد، هر چند طیف های مختلفی را در درونش جای داده بود. از چهره های شاخص این جریان که گفتمان آنها از هیمنه خاصی بر خوردار بوده و بویژه در دهه 70 شمسی کل ایران را نمایندگی می کردند، می توان از عبدالکریم سروش و محمد مجتهد سبستری نام برد. از ویژگی های آشکار نظام سیاسی لرآمده از انقلاب اسلامی، تثبیت و تداوم پارادایم انقلاب در بعد سیاسی بود که پاسخ آن در نزد روشنفکران به صورت اصلاح تجلی یافت. این پارادیم از ویژگی های برخودار بود که آن را پارادیم حاکم بر نظامی سیاسی متمایز می ساخت.چنانچه به بیان کلی و مختصر خواسته باشیم توصیفی از این پارادیم را در سه زمینه کلی سنت و تجدد، دینم و دولت، و دین و توسعه ارائه دهیم می توانیم بگوییم: این پارادایم با پرهیز از پرخاشگری درصدد تلفیق سنت و مدرنیسم با رویکرد انتقادی نسبت به هر دو بر آمد و در فاز دوم در پی حاکمیت دولت دینی بود؛ دولتی که نه تنها کارکردی عقلانی داشته، بلکه در چارچوب کلی دین اسلام گام بردارد. در نهایت، پارادایم با تاکید بر محتوای پیام اسلام، مبنی بر محور قرار دادن کرامت انسانی، خواستار توسعه فرهنگی و سیاست در کلیت آن بود.
آنمچه میخوانید بخش سوم از پژوهشی ژرف در مبانی انسانشناسی فرهنگی-سیاسی است.بخش اول با عنوان"چرخه فرهنگ سیاسی چپ مارکسیست"شامل آراء لنین،تروتسکی ولو کاچ در شماره 4 مجله پژوهش حقوق و سیاسیت به چاپ رسید. این بخش اندیشه آنتونیو گرامشی مبارز خستگیناپذیر علیه فاشیسم،را درباره انسانشناسی فرهنگی-سیاسی در بر میگیرد.گرامشی مارکسیست،بنیانگذار ...
بیشتر
آنمچه میخوانید بخش سوم از پژوهشی ژرف در مبانی انسانشناسی فرهنگی-سیاسی است.بخش اول با عنوان"چرخه فرهنگ سیاسی چپ مارکسیست"شامل آراء لنین،تروتسکی ولو کاچ در شماره 4 مجله پژوهش حقوق و سیاسیت به چاپ رسید. این بخش اندیشه آنتونیو گرامشی مبارز خستگیناپذیر علیه فاشیسم،را درباره انسانشناسی فرهنگی-سیاسی در بر میگیرد.گرامشی مارکسیست،بنیانگذار حزب کمونیست ایتالیا،در عرصههای اجتماعی،سیاسی،فرهنگی،فلسفی و فولکلور صاحب نظر بود و با آنکه حدود 13 سال آخر عمر(یعنی بین 30 تا 45 سالگی)را در زندنهانی موسولینی گذراند،اما آنجا نیز از پای ننشست و مرتبا به اندیشه درباره موضوعات مختلف پرداخت تا راهگشای جنبش کارگری شود و با کمونیسم رسمی با زبان علمی- فرهنگی بستیزد.بیشتر آرای او در یادداشتهای زندان آمده است که به وسیله تانیا(خواهر همسرش)به بیرون"درز"میکرد. گرامشی وقتی در سال 1937 از زندان"آزاد"شد که به دلایل گوناگون هیچ امیدی به زندگیاش نبود و در واقع موسولینی مرده او را "آزاد"و به بیمارستان فرستاد. در پژوهش حاضبر آنتونیو گرامشی با ژرفنگری ویژهای لحظههای تعیینکننده فردی،اجتماعی و فرهنگی را شرح میدهد و به تعریف ارتباط آنها با یکدیگر میپردازد و رابطه هرسه را با فرهنگ رسمی ترسیم میکند و در جایجای نوشتههایش بر اهمیت فرهنگ"سیاسی"بعنوان عاملی مهم در دگرگونی سرنوشت انسانی پا میفشرد و پویایی آن را از زوایای گوناگون میکاود؛ما را از یکسو نگری پرهیز میدهد و تاریخنگری یا به عبارتی چند سونگری فرهنگی را برای دگرگون شدن هرچه بهتر توصیه میکند. گرامشی نیز چون مارکس به انسان محوریت میدهد و به باور او نیز نباید حتی یک لحظه از انسان غافل شد،زیرا همه تلاشها برای تحقق انسانیت انسانیعنی روابطی و یا برای پاسخگویی هرچه بهتر به نیازهای او معنی مییابد.اگر این نکته فراموش شود-که شده است-تحقق انسانیت وکرامت انسانی سخت دشوار یا شاید ناممکن میشود.بخشهای بعدی که به ترتیب در همین مجله خواهد آمد دربرگیرنده آراء سایر اندیشمندان مارکسیست درباره موضوعات یاد شده تا روزگاران ما است.